دانستنی های جالب در مورد واژگان فارسی آیا میدانستید برخیها واژههای زیر را که همگی فرانسوی هستند را فارسی میدانند؟ آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، تمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش،فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور،هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژههای دیگر. آیا میدانستید که بسیاری از واژههای عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آنها را به معنایی که خود میدانند در نمییابند؟ این واژهها را ساختگی (جعلی) مینامند و بیشترشان ساختهٔ ترکان عثمانی است. از آن زمرهاند: بسیاری از واژههای عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری میفهمند، از آن زمرهاند: از عربی : فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)،خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژههای دیگر. از روسی : استکان: این واژه در اصل همان “دوستگانی†فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سدهٔ ١۶ میلادی از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژهنامههای فارسی آن را وامواژهای روسی میدانند. سارافون: این واژه در اصل “سراپا†ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامهٔ ملی زنانهٔ روسی گفته میشود که بلند و بدون آستین است. پیژامه: همان †پایجامه†فارسی است که اکنون در زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار میرود و آنها مدعی وام دادن آن به ما هستند. واژههای فراوانی در زبانهای عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمیدانند. از آن جملهاند: - شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته میشود. - کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته میشود. - کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانی karawanserei نوشته میشود. - پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته میشود. - مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته میشود. - شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته میشود. - بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته میشود و در این زبانها معنی رشوه هم میدهد. - لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته میشود و در این زبانها به معنی ملوان هندی نیز هست. - خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبانهای انگلیسی و آلمانی khaki نوشته میشود. - کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته میشود. - ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته میشود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است. برخی دیگر از نامهای زنان در این کشورها نیز فارسی است، مانند: - Roxane که از واژهٔ فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد. - Jasmine که از واژهٔ فارسی یاسمن و نام گلی است. - Lila که از واژهٔ فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است. - Ava که از واژهٔ فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر. - واژههای فارسی موجود در زبانهای عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد. آیا میدانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهیکنندهٔ خود “ن†نفی را به جای “م†نهی به کار میبرند از دیدگاه دستور زبان پارسی نادرست است؟ امروز ایرانیان هنگامی که میخواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی میگویند: آیا میدانستید که اصل و نسب برخی از واژهها و عبارات مصطلح در زبان پارسی در واژهها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدهٔ آن وارد زبان ما شده است؟ به نمونههای زیر توجه کنید: - هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژهها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه میتواند نازیبا و نچسب باشد، جملهٔ انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خواندهاند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژهٔ مسخره آمیز را برای هر واژهٔ عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه پارسی و چه بیگانه) به کار میبرند. - چُسان فُسان: از واژهٔ روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است. - زِ پرتی: واژهٔ روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاقهای روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان میافتاد دیگران میگفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است. - شِر و وِر: از واژهٔ فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است. - فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی میگفتهاند. - اسکناس: از واژهٔ روسی Assignatsia که خود از واژهٔ فرانسوی Assignat به معنی برگهٔ دارای ضمانت گرفته شده است. - فکسنی: از واژهٔ روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است. - لگوری (دگوری هم میگویند): یادگار سربازخانههای ایران در دوران تصدی سوئدیها است که به زبان آلمانی به فاحشهٔ کمبها یا فاحشهٔ نظامی میگفتند: Lagerhure. - نخاله: یادگار سربازخانههای قزاقهای روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ میگفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کردهاند. |
ساده که باشی
الله
خدا
The Name Of God
الرحیم
مهربان
The Mercifull
الرحمن
بخشاینده
The Beneficent
الملک
پادشاه
The King
القدوس
مقدس
The Holy
الجبار
توانگر
The Compeller
العزیز
باشکوه
The Mighty
المهیمن
نگهدارنده
The Protector
المؤمن
اطمینان دهنده
The Guardian Of Faith
السلام
پاک و سلامتی بخش عالم
The Source Of Peace
الغفار
همیشه بخشاینده
The Forgiver
المصور
نگارگر، صورتگر
The Fashioner
البارئ
درست
The Evolver
الخالق
آفریننده
The Creator
المتكبر
بسیار بزرگ
The Majestic
العلیم
داناترین
The All Knowning
الفتاح
گشاینده (پیروزکننده)
The Opner
الرزاق
همیشه روزی دهنده
The Provider
الوهاب
نیک بخشاینده
The Bestover
القهار
فروکاهنده
The Subduer
المعز
عزیزکننده
The Honourer
الرافع
(به سوی خود) بالا برنده
The Exalter
الخافض
پست کننده، خوار کننده
The Abaser
الباسط
گستراننده، فراخ کننده روزی
The Expender
القابض
میراننده، بیرون کشنده جانها
The Constrictor
العدل
بینهایت عادل
The Just
الحكم
دادگر
The Judge
البصیر
بیناترین
The All Seeing
السمیع
شنواترین
The All Hearing
المذل
خوارکننده
The Dishonourer
الغفور
بسیار بخشاینده
The All-Forgiving
العظیم
بیانتها
The Great One
الحلیم
بسیار بردبار
The Forbearing One
الخبیر
آگاهترین
The Aware
اللطیف
آنکه بر بندگانش لطف دارد
The Subtle One
المغیث
نگاه دارنده، یاور
The Maintainer
الحفیظ
نگهدارنده
The Preserver
الكبیر
بزرگترین
The Most Great
العالی
بلند مرتبه
The Most High
الشكور
بسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است عمل کوچک را)
The Appreciative
المجیب
پاسخگو
The Responsive
الرقیب
نگهبان، بیننده و آماده
The Watchfull
الكریم
بسیار بخشنده
The Generous One
الجلیل
بسیار گرانقدر
The Sublime One
الحسیب
شمارنده
The Reckoner
الباعث
برانگیزنده مردگان
The Resurrector
المجید
بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)
The Most Glorious One
الودود
دوست
The Loving
الحكیم
فرزانه، بسیار خردمند
The Wise
الواسع
گسترده، وسیع
The Far-Reaching
المتین
سخت (و نیز پاینده)
The Firm One
القوی
پرزور
The Most Strong
الوكیل
عهده دار همه امور بندگان و موجودات
The Trustee
الحق
راست، درست
The Truth
الشهید
بیننده
The Witness
المعید
بازگرداننده، دوباره زنده کننده
The Restorer
المبدئ
نخستین آفریننده
The Originator
المحصی
شمارنده
The Reckoner
الحمید
ستوده
The Praiseworthy
الواجد
یابنده
The Finder
القیوم
قائم به ذات (همه-آفرینندهای که کسی او را نیافرید)، پاینده
The Self-subsisting
الحی
زنده
The Alive
الممیت
میراننده، نابود کننده
The Creator Of Death
المحیی
زندگی بخش، هستی بخش
The Giver Of Life
القادر
توانا
The Able
الصمد
بینیاز
The Eternal
الاحد
یگانه (خدایی جز او نیست)
The One
الواحد
یکتا سرپرستی که همه ولایتها از اوست
The Unique
الماجد
بزرگوار
The Noble
الأخر
واپسین، آخر فناکننده موجود
The Last
الاول
نخستین، اول پدیدارکننده وجود
The First
المؤخر
فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آنها بجای آنها
The Delayer
المقدم
فراپیش کشنده
The Expediter
المقتدر
تعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر
The Powerful
البر
نیکوترین
The Source Of All Goodness
المتعالی
خود ستوده
The Most Exalted
الولی
دوست، یار و نگهبان
The Governor
الباطن
پنهان، همه دربرگیرنده
The Hiddeen
الظاهر
آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز
The Manifest
مالك الملك
فرمانروای جهان
The Eternal Owner Of Sovereignty
الرؤوف
بسیار دلسوز و مهربان
The Compassionate
العفو
درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان
The Pardoner
المنتقم
انتقام گیر
The Avenger
التواب
همیشه توبه پذیر
The Acceptor Of Repentance
المغنی
بینیاز کننده، بسنده
The Enricher
الغنی
توانگر
The Self-Sufficient
الجامع
گردآورنده
The Gatherer
المقسط
عادل
The Equitable
ذو الجلال والاكرام
دارای شکوه و بخشش
The Lord Of Majesty and Bounty
الهادی
رهنما
The Guide
النور
روشنی
The Light
النافع
سودمند
The Beneficial
الضار
آزار دهنده (این صفت تنها در احادیث یافت میشود)
The Distresser
المانع
بازدارنده
The Preventer
الصبور
شکیبا
The Patient
الرشید
راهنما، آموزگار و دانای بیخطا
The Guide To The Right Path
الوارث
مالک نهایی تمام مخلوقات
The Supreme Inheritor
الباقی
ماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)
The Everlasting
البدیع
سنجش ناپذیر، آفریننده
The Incomparable
|
|
|
|
|
|
|
|
ح
|
|||||||
|
|
پیـغام گیر تلفن برخی شاعـران ایـرانی !
پیغام گیر تلفن حافظ :
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!
تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
زان زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور!
پیغام گیر تلفن سعدی :
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم
پیغام گیر تلفن فردوسی :
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
پیغام گیر تلفن خیام :
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!
پیغام گیر تلفن مولانا :
بهر سماع از خانه ام رفتم برون، رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا، خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!
پیغام گیر تلفن بابا طاهر :
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت !
پیغام گیر تلفن منوچهری دامغانی :
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!
پیغام گیر تلفن نیما (در خانه ای که در یوش بود) :
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش
پیغام گیر تلفن نیما (در زمانی که در تهران زندگی می کرد) :
آی آدم ها!
كه اندرپشت خط
در انتظار پاسخی هستید !
یك نفر هم، اینك اندر خانه ی ما نیست!
كه پاسخ گوی الطاف شما باشد.
اگر با دست و پای دائم از چنگ فضای سرخ ناامنی
و این دریای تندوتیره و سنگین كه می دانید
رها گشتم
و سوی خانه برگشتم
سلامی گرم خواهم داد در پاسخ
محبت های بسیار عزیزان را...
پیغام گیر تلفن شاملو :
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تانگاه که توانستن سرودی است
پیغام گیر تلفن سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان
پیغام گیر تلفن فروغ :
نیستم... نیستم... اما می آیم... می آیم... می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم. می آیم. می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد ...
پیغام گیر تلفن شاعران شعر نو :
افسوس میخورم
چون زنگ میزنی
من خانه نیستم که دهم پاسخ تو را
بعد از صدای بوق
برگو پیام خود
من زود میرسم
چشم انتظار باش ...
یاد سهراب سپهری بخیر آنکه تا لحظه خاموشی گفت :
تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم، آرزویم همه سرسبزی توست ...
شهـر تاریـخی تبریـز در گـذر زمـان
عکس: قدیمی ترین نقشه تبریز مربوط به سال ۹۴۰ هجری قمری است که در موزهای در ترکیه نگهداری میشود.
جمعیت تبریز بر اساس آمار سال ۱۳۹۰ خورشیدی بالغ بر یک میلیون و ۷۰۰هزار نفر بود.
عکس: تراموای شهری تبریز
این شهر همچنین در سال ۱۵۰۰ میلادی با دارابودن ۲۵۰ هزار نفر جمعیت، چهارمین شهر بزرگ جهان محسوب میشد.
نام تبریز در کتابها و اسناد تاریخی تحت نامهای مختلفی نظیر تَورِز، تَورِژ و توری به ثبت رسیده است.
عکس: دارالسلطه تبریز
این شهر در طول تاریخ بارها ویران و تجدیدبنا شده و بنای فعلی آن به دوران اشکانی و ساسانی برمیگردد.
تبریز در طی حکومت چهارصدسالهٔ خاندان "روادی" و اسکان قبیله عرب "اَزد" به شکوفایی رسید.
عکس: استخر و ساختمال ائل گلی سال ۱۳۴۳
اوج شکوفایی تبریز در زمان ایلخانان بود که در آن زمان، این شهر پایتخت قلمرویی پهناور از نیل تا آسیای مرکزی بود.
عکس: ارگ تبریز
تمام بناهای تاریخی و دیدنی موجود در تبریز در آخرین شب سال ۱۱۹۳ هجری و در آغاز دوره
حکومت قاجاریه بر اثر زمینلرزهای هولناک تخریب شدند و این شهر به تلی از خاک تبدیل شد.
عکس: خیابان فردوسی از بالای ارگ تبریز سال ۱۳۳۵
این شهر پایتخت سیاسی حکومتهای اتابکان، ایلخانان، چوپانیان، جلایریان،
قراقویونلو، آققویونلو و نخستین پایتخت حکومت صفویان بوده است.
عکس: میدان شهرداری سال ۱۳۴۸
از داخل تبریز دو رودخانه عبور میکند؛ اولی تلخهرود که رودخانهای دایمی است و از ناحیهی
شمال غربی این شهر میگذرد و دومی مهرانرود که از مرکز تبریز عبور میکند و فصلی است.
عکس: پل قاری ۱۳۴۰
تبریز بارها در طول تاریخ بر اثر زمینلرزه آسیب جدی دیده یا در پی حملههای سلجوقیان، مغولان،
عثمانیها، اشغال تبریز توسط روسها (بهسال ۱۸۲۷-۱۸۲۸) دچار خرابیهای شدیدی شده است.
عکس: میدان شهرداری تبریز سال ۱۳۳۷
یکی از مکتبهای نگارگری ایران به نام "مکتب تبریز" در این شهر و در دورهی ایلخانان،
جلایریان، ترکمانان قراقویونلو و آققویونلو و صفویان شکل گرفته است.
تبریز در جنبش مشروطه نقش مهمی برعهده داشت. پس از سرکوب مشروطه توسط محمدعلیشاه قاجار
تمام حرکتهای مشروطهخواهانه در تهران خاموش شدند؛ اما در تبریز و تنها در چند محلهی آن، هنوز کسانی
چون ستارخان (سردار ملی)، باقرخان (سالار ملی) و شیخالاسلام بودند که از این دستآورد پاسداری کنند.
عکس: ارگ علیشاه ۱۳۴۹
آتش نشانی تبریز در سال ۱۳۲۸
محصلین اعزامی راه آهن به مسکو در سال ۱۳۰۸
تبریز با توجه به آثار تاریخی و جاذبههای گردشگری، دومین شهر مسافرپذیر ایران پس از مشهد محسوب میشود.
عکس: تفریحگاه کوه عینالی (عون بن علی تبریز)
اکثریت مردم تبریز مسلمان و پیرو مذهب شیعه دوازدهامامی هستند. اقلیتهایی از مسیحیان، ارامنه، آشوریان، زرتشتیان و کلیمیان نیز در این شهر سکونت دارند.
عکس: پارک شاه گلی (ائل گلی)
هماکنون تنها دو محل باستانی ارگ تبریز و مسجد کبود از تبریز قدیم برجای مانده است. به همین دلیل این شهر
نسبت به سایر شهرهای بزرگ ایران همچون اصفهان، شیراز و حتی مشهد آثار باستانی بسیار کمتری دارد.
عکس: فيروزه جهان اسلام (گؤی مچيد - مسجد كبود)
تبریز پس از تهران رتبه دوم برجسازی را در بین شهرهای کشور به خود اختصاص داده است. این شهر به دلیل صنعتیبودن،
یکی از مهمترین شهرهای مهاجرپذیر کشور محسوب میشود. همچنین نام تبریز به عنوان "امنترین شهر ایران" مطرح است.
مروری بر زندگی میهن پرستانه بابك خرمدين
معنی واژه بابک در واژه نامه پهلوی - اوستایی از پاپک گرفته شده است که پدر عزیز و کوچک معنی می دهد . یکی از بزرگان سرزمین ایران از نیای ساسان نیز بوده است . متاسفانه عده ای از پانترکهای بی سواد دست به جعل نام این بزرگ مرد ایران زده اند و در سایتهای خود از او به عنوان قهرمان ترکان نام می بردند و او را از ترکستان و مغولستان که سرزمین ترکها می باشد خوانده اند . ولی خوشبختانه نام و معنی وی صددرصد ایرانی است و این حرکات فقط کوته فکری – عدم آگاهی و تفکری متحجرانه از آنها را برای ما نمایان می سازد
بابك از نژادی ایرانی و اهل آذرآبادگان بود، گويا از بیشمار ایرانیانی بود که به زور مسلمانش كرده بودند و نام عربيش حسن بود. جنبشي كه بابك در ایران آغاز كرد و رسما نام جنبش خرمدينان برخود داشت، يك ايدئولوژي مشخصي را مطرح میكرد كه هدفش براندازي نهائي سلطهي عرب - برقراري مساوات انساني در ايران - تأمين خوشيي براي همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود. ابن حزم مينويسد كه ايرانيان ازنظر وسعت ممالك و فزوني نيرو برهمهي ملتها برتري داشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالک دیگر برای ایرانیان برگزیدند . چون دولت باشکوه و سترگ ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیان جنگجو برافتاد و عرب كه نزد آنها دونپايهترين قوم جهان بود برآنها مسلط گرديد اين امر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصيبتي تحملنشدني روبرو يافتند، و برآن شدند كه با راههاي مختلف به جنگ با اعراب برخيزند. ازجمله رهبران آزادی بخش و ملی ایران میتوان سنباد، مقنع، استادسيس، بابك و ديگران را نام برد . دولت ساسانی که نیز که در سالهای پایانی عمرش به سر می برد بدون شک اگر با حمله اعراب روبرو نمی گشت با قیامهایی ملی همچون زمان پارتیان تغییر سلسله می دادند و حکومتی قوی تر و جدید به صورتی کاملا ایرانی روی کار می آمد همانگونه که پارتیان بر ضد سلوکیان یونانی در ایران قیام کردند و دست بیگانگان را از این سرزمین برچیدند و سلسله قدرتمند شاهنشاهی پارتی را برقرار نمودند
مركز فعاليت بابك در آذربايجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود . جماعات بزرگي از عربها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهايش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند. هدف او از ميان بردن سلطهي اربابانِ عرب بود كه نزديك به دوقرن مردم ایران را تاراج ميكردند. قبايل عرب همراه با فتوحات عربي به درون آذربايجان و دیگر شهرهای ایران سرازير شدند. بلاذري دربارهي سرازير شدنِ عربها به آذربايجان در زمان عثمان و امام علي، مينويسد بسياري از عشاير عرب از بصره وكوفه و شام به آذربايجان سرازير شدند و هرگروهي برهرچه از زمين توانست دست يافت و مصادره كرد، و بعضيشان زمينهائي را از عجمها خريدند و روستاهائي نيز به اين عشاير واگذار شد، و مردم اين روستاها به مُزارعينِ اينها تبديل شدند .
بابک به خون خواهی ابومسلم خراسانی در سال ١٩٤ق قیامش را آغاز کرد . او علنا می گفت روح ابومسلم در وجودم حلول نموده و با این سخن از سراسر ایران مردان جنگاور و سلحشور به او پیوستند . حس انتقام از عربهای مهاجم تمام وجود بابک را گرفته بود و به همه می گفت ایران را دوباره باید احیا کنیم . بسیار از نادانان زاهد بر او خرده می گرفتند که خون را با خون نمی شورند و او فجایع عباسیان را یک به یک بر می شمرد . به قول ارد بزرگ : گذشت را می توان در مورد آدمها به کار گرفت اما باید دانست این درس از آن آدمهاست نه کشورها ، سکوت در مقابل وحشی گری دشمن هیچگاه درست نیست . طبري مينويسد كه مردم روستاهاي نواحي اصفهان و همدان و ماهسپيدان و مهرگانكدك و جز اينها نيز به دين خرمدينان درآمدند . نخستين درگيري ناكامِ سپاهيان دولت عباسي و بابك درسال ١٩٨خ گزارش شده و خبر از شكست سپاه عباسي ميدهد. دومين درگيري ناكامِ سپاه عباسي و بابك درسال ٢٠٠خ بود كه بخش اعظم سپاهيان عباسي را بابك در غربِ ايران- نزديكيهاي همدان- كشتار كرد. اعزام نيروهاي عباسي به جنگ بابك درسراسر سالهاي ٢٠٠- ٢٠٦خ تكرار شد و هربار از بابك شكست يافتند. در سال ٢٠٣خ در دو نبرد بزرگ، دوتن از فرماندهان برجستهي دولتِ عباسي به قتل رسيدند؛ و يك فرمانده برجسته نيز شكست يافته فرار كرد. در سال ٢٠٦خ يك افسر برجستهي عرب با سِمَتِ والي آذربايجان اعزام شد و سپاه بزرگي در اختيارش نهاده شد تا بهكار بابك پايان دهد. اين مرد نزديك به دوسال با بابك درگير بود، و در خردادماه ٢٠٨خ دركنار روستاي بهشتاباد كشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند
به بابک خرمدین ،آزادیخواه میهن پرست کشورمان گفتند در پایان این مبارزه کشته خواهی شد او گفت سالها پیش از خود گذشتم همانگونه که ابومسلم خراسانی از خود گذشت برای این که ایران دوباره ادامه زندگی پیدا کند روح بزرگانی همچون ابومسلم در من فریاد می کشد و به من انگیزه مبارزه برای پاک سازی میهن را می دهد پس مرا از مرگ نترسانید که سالها پیشدر پای این آرزو کشته شده ام .
ارد بزرگ در سخنی بسیار زیبا می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران میبینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازینام ایران فدا شدند .
بابک خرمدین اندکی بعد در حضور خلیفه تازی بغداد اینچنین به خاک و خون کشیده شد :
خلیفه :عفوت میکنم ولی بشرطی که توبه کنی ! بابک :توبه را گنهگاران کنند٬توبه از گناه کنند. خلیفه :تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک:اری ٬تنها جسم من دردست شما است نه روحم٬ دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است.
خلیفه :جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش میکنم. بابک روی به جلاد٬چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم. خلیفه :یکباره سرش را ازتن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند! نخست دستانش را قطع کن!جلاد با یک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت.خون فواره زد.بابک حرکتی کرد شگفتی درشگفتی افزود٬زانو زده ٬خم شد وتمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد.شمشیردژخیم بالا رفت وپایین آمد ودست چپ دلاور ساوالان را نیز از تن جداکرد.فرزند آزاده مردم به پا بود٬ استواربود . خون از دو کتفش بیرون میجست .
خلیفه :زهر خندی زد : کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی ؟ چراصورت خود به خون آغشته کردی؟ چه بزرگ بود مرد٬چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیر تربود دشمن! پیش دشمن حقیر٬مردبزرگ٬بزرگتر باید. گفت : در مقابل دشمن نامرد ٬مردانه باید مرد ٬اندیشیدم که از بریده شدن دستانم ٬خون ازتنم خواهد رفت . خون که رفت٬ رنگ چهره زرد شود .مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است٬خلق من نمیپسندند که بابک در برابر گله ء روباه ان ترسی به دل راه دهد.... خلیفه از ته گلو نعره کشید: ببر صدایش را!!!! وشمشیر پایین آمد و سر. سریکه هرگزپیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود . هر بار که این داستان خوانده شود احساس می کنیم بابک هنوز هم زنده است و برای کشورش جان می دهد یادش گرامی باد .
خرمدین
بابک خرمدین از ایرانیانی بود که ازآذربایجان برضد اشغالگری عرب ها پساز حمله به ایران، بپا خواست. وی رهبری سرخجامگان را به عهده داشت. ازجنبش های دیگر ایرانیان میتوان به مازیار از مازندران، ابومسلم خراسانیویعقوب رویگر از سیستان اشاره کرد.
تلفظ نام بابک به زبان فارسیمیانه پاپک بود که به معنای پدر جوان است. پدر بابک اهل تیسفون بود که به آذربایجان کوچید و در پیرامون کوه سبلان زنی را به همسری گزید. بابک درجوانی با شروین پسر ورجاوند سرور گروه مزدکیان تبرستان دیدار نمود. پس ازآن او و مادرش به روستای دیگری در آن پیرامونها کوچیدند که مردمش از گروه مزدکیان و خرم دینان بودند. پیشوای آنها جاویدان پسر شهرک بود که از آنجاکه بابک در تنبور زدن زبردست و توانا بود او را پیش خود نگه داشت. در سال۲۰۱هجری قمری بابک از کیش جاویدانی دست کشید و خود بعنوان پیشوای خرمدینان سر به شورش بر علیه اشغالگران عرب گذاشت. خلیفه تازیان به مدت بیست و دوسال سپاهیان فراوانی را برای سرکوب بابک ایرانی گسیل داشت و سرانجام باهمکاری یک ایرانی تبار بنام افشین، اعراب بر خرمدینان ایرانی چیرگی یافتند. و او را به سامَرّا نزد خلیفه بردند. خلیفه معتصم دستور داد تا بابک راسوار بر فیل کردند و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ بابودن امان نامهای که به او داده بودند به دستور خلیفه او را تکه تکه کرده وکشتند. قرارگاه اصلی بابک خرمدین دژی استوار و سخت گذر بنام دژ بَذ بود کهدر نزدیکی شهر کَلِیبَر در شهرستان اهر استان آذربایجان شرقی قراردارد.بابک بابک خرمدین انسان برای پیروزی خلق شده! اورا میتوان نابود کردولی نمیتوان شکستش داد. صدها سال از مرگ سربلندی آمیز این انسان ازاده میگذرد.در دامنه ساوالان بدنیا امد دردربار بامر خلیفه مثله اش کردند. او و فرزند برو مندش آذر وبرادرش عبدا ﷲ ویاران ازادی خواهش درراه ازادی مردم جان خودرا فدا نمودند..افشین زروسیم وقدرت خلیفه را گزینش و به او ومردم خیانت نمود. وعنوان خائن را نصیب خود نمود.امروز نام بابک روی نوزادان این سرزمین خودنمائی میکند. هر سال مردم آزاده جهت سپاسداری از فرزند برومندخود راهی قلعه بابک میشوند.تا یادش را گرامی دارند. خلیفه :عفوت میکنم ولی بشرطی که توبه کنی ! بابک :توبه را گنهگاران کنند٬توبه از گناه کنند. خلیفه :تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک:اری ٬تنها جسم من در دست شما است نهروحم٬ دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است. خلیفه :جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش میکنم. بابک روی به جلاد٬چشمانم را نبند بگذارباچشم باز بمیرم. خلیفه :یکباره سرش را ازتن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند!اول دستانش را قطع کن!جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت.خون فواره زد.بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود٬زانو زده ٬خم شدوتمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد.شمشیر دژخیم بالا رفت وپایین آمدودست چپ دلاور ساوالان را نبز از تن جدا کرد.فرزند ازاده مردم بهپابود٬استواربود.خون از دو کتفش بیرون میجست. خلیفه :زهر خندی زد : کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ چه بزرگ بود مرد٬چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیر تر بود دشمن!پیش دشمن حقیر٬مردبزرگ٬بزرگتر باید. گفت:در مقابل دشمن نامرد٬مردانه باید مرد٬اندیشیدم که از بریده شدن دستانم ٬خون ازتنم خواهدرفت. خون که رفت٬رنگ چهره زرد شود .مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است٬خلق مننمیپسندندکه بابک در برابرگله ء روباهان ترسی به دل راه دهد.... خلیفه ازبیخ گلو نعره کشید: ببر صدایش را!!!! وشمشیر پایین آمدوسر. سری که هرگزپیشهیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود. اگر بخاطر غروب آفتاب اشک بریزی ودرسوگ نشینی ٬از تماشای ستارگان درخشان وآسمان زیبا بی بهره خواهی ماند. دهمتیرماه تولدش گرامی باد. « خزه به سنگ غلطان نمیچسبد» واپسین وصیت یک زندانی در روز اعدام در۲۱ بهمن نهم فوریه انسانی که گلها را دوست داشت گلبی خار جهان مردم نیکو سیرند.
وصیت من خیلی آسان و آسان است چراکه چیزی برای تقسیم کردن ندارم نزدیکان من نیازی به لابه وگریه ندارند«خزه به سنگ غلطان نمیچسبد» جسم من ؟ آه اگر قدرت انتخابش را داشتم دوستداشتم به خاکسترتبدیل گردد تا نسیم آنرا ببرد جائیکه برخی از گلهامیرویند شاید برخی از ان گلها پژمرده دوباره جان گیرند و شکوفه دهند این واپسین وصیت من است خوشبختی از ان همه شما باد.
جنبش خرمدینان
جنبش خرمدینان از جنبشهای مهم اجتماعی مذهبی پس از اسلام درایران و آغازگر جنبش جاویدان پور شهرک اواخر قرن دوم هجری قمری(192-201) بود که بعدها بابکپور مرداس معروف به خرمدین رهبری آنرا بدست گرفت و بیش از 22 سال 201-223هجری قمری برابر با 816 - 838 میلادی در ناحیه آذربایجان و جبال که بعدهاکردستان خوانده شد، و مناطق مرکزی ایران علیه اشغال گران عرب وخلفای اسلام رزمید، ولی عاقبت معتصم خلیفه عباسی با تزویر و نیرنگ اورا دربند کرد وبطرز فجیعی کشت.
رهبری بابک
جنبش سرخ جامگان تقریبا شبیه جنبش سپیدجامگان بود، منتها با یک تفاوت که بابک رهبر این جنبش بر عکس المقنع، هیچ وقت خودش ادعای پیامبری یا خدائی نکرد و برای جلب توجه پیروانش، نه ماه نخشب از چاه بیرون آورد و نه وسیله ی انعکاس نور خورشید بعنوان تجلی نور خدا داشت و نه فرصت یافت که خودرا به تنور آتش بیافکند که پیروانش بیشتر به بازگشت او اعتقاد پیدا کنند، آنگونه که حکیم هاشم مقنع انجام داد، بلکه اکثریت مردم زحمتکش اورا به خاطر مقاومتش درمبارزه، بیباکی و دلیری و توانائی معجزه آسا و مردم داریش، بحد پرستش ستایش میکردندوبفرمانش گوش فرا میدادند. مطهر بن طاهر مقدسی گرچه یکی از دشمنان سرسخت خرم دینان بود، اما در وصف مرام و مردانگی ونیکو کاری بابکیان چنین نگاشته است:
«از ریختن خون جز به هنگامی که علم طغیان بر افرازند،خود داری میکنند، به پاکیزگی بسیار مقیدند. میل دارند با نرمی و نکوکاریبا مردم دیگر آمیزش کنند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنان جایزمیدانند». قابل ذکر است، این نیش زهرآگین آخر جمله مقدسی، منحصر به اینتاریخ نویس اسلامی نبوده، بلکه آن گونه که انصافپور در نهضتهای ملی و مذهبی آورده است، این سلاح همه تاریخ نگاران علیه مخالفان عقیدتی بوده است. اومیگوید:
«در آن روزگاران چون حکام، ولینعمت اهل قلم و روشنفکرانبودند و بر زندگانی و روزی دبیران و خبرنویسان و تاریخ نگاران و شاعران غیرآزاد خداوندگاری داشتند؛ هر آنچه از امور مصالح خویش را بر مراد میدیدندبه آن تقریر میکردند چنانکه دبیران از بیم جان و خانمان نه فقطنمیتوانستند سخنان شورشگران و مخالفان را منعکس سازند بلکه برای تحکیم موقعیت خود و گاه برای خوشایند خداوندان دولت و ولینعمت خود به توده هایقیام کننده ناسزا هم میگفتند و برایشان اتهام های ناروا و دور از حقیقتوارد میکردند و درباره شان سخنان خلاف واقع مینوشتند».
به هرصورت پس از مرگ جاویدان که در جنگی زخمی شده بود و پیش از فوت به همسرش وصیت نموده بود که روح او در بابک حلول خواهد کرد و او باید بابک را بعنوان جانشینش به مردم معرفی نماید. لذا بنا به این وصیت بابک پرچم مبارزه جاویدانرا بدست گرفت و همانگونه که گفته شد، بیش از 22 سال علیه خلفای اسلام جنگید.
سرانجام جنبش
متاسفانه معتصم، خلیفه اسلام، موفق شدبا اهداء پول زیاد و مقام به افشین، شاهزاده ایرانی، بابک را با نیرنگ بهدام بیاندازد و اورا با فجیع ترین شکل در بغداد به قتل برساند. خواجه نظام الملک وزیر سلجوقیان در کتاب سیاستنامه خود آورده است:«چون چشم معتصم بربابک افتاد، گفت:«ای سگ، چرا فتنه در جهان انگیختی و چرا چندین هزار مسلمان بکشتی؟» هیچ جواب نداد. فرمود تا هر چهار دست و پایش ببرند. چون یک دست ببریدند، دست دیگر در خون زد و در روی مالید و همه روی را از خون سرخ کرد. معتصم گفت: «ای سگ، باز این چه علم است؟» گفت: «در این حکمتی است.» گفتند: «آخربگوی، چه حکمتی است؟» گفت: «شما هردو دست و پای من بخواهید بریدن، وگونه مردم از خون سرخ باشد، و چون خون از تن برود، روی زرد شود. ... من رویخویش به خون سرخ کردم تاچون خون از تنم بیرون شود، نگویند که از بیم و ترسرویش زرد شد». خواجه نظام الملک در ادامه میگوید؛ معتصم را سه فتح برآمدکه هر سه قوت اسلام بود؛ یکی فتح روم، دوم فتح بابک و سوم فتح مازیار درطبرستان، که اگر از این سه فتح یکی بر نیامده بودی اسلام شده (رفته) بود
آخرین گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلی همدانی ) :
روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند. بنا بر نظر یكی از درباریان قرار
برآن شد كه وی را سوار بر پیلی كرده در شهر بگردانند.
پیل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.
پس ازآن مراسم اعدام بابك با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سكوی مخصوصی كه برای این كار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنكه همهی مردم بشنوند كه اكنون دژخیم به بابك نزدیك میشود و دقایقی دیگر بابك اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اكناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه اورا میشناختند . ابن الجوزی مینویسد كه وقتی بابك
را برای اعدام بردند خلیفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اینهمه استواری نشان میدادی اكنون خواهیم دید كه طاقتت دربرابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهید دید.
چون یك دست بابك را به شمشیر زدند، بابك با خونی كه از بازویش فوران میكرد صورتش را رنگین كرد. خلیفه ازاوپرسید: چرا چنین كردی؟ بابك گفت: وقتی دستهایم را قطع كنند خونهای بدنم خارج میشود و چهرهام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت كه رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهرهام را خونین كردم تا زردیش دیده نشود .
به این ترتیب دستها و پاهای بابك را بریدند . چون بابك برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شكمش را بدرد.... پس از ساعاتی كه این حالت بربابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند.
پس ازآن چوبهی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشهی بابك را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد .
آخرین گفتار بابک (به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلی همدانی) چنین بوده است :
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد
کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند.
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعهی مهمی تلقی شد كه محل اعدامش تا چند قرن دیگر
بنام خشبهی بابك یعنی چوبهی دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یكی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد .
برادر بابك یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند.طبری مینویسد كه وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابك را میبُرید، او نه واكنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار كردند. (تاریخ ایران-دکتر خنجی) معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار وافشین را که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود، مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت. در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران پدر کشته این سه سردار تجاوز كرده است، و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند
به خوشنودی اهورامزدا و امشاسپندان پیروزگر. درود بر فروهر مزدیسنان می آغازم نبشتاری پیرامون انگیره یورش تازیان به ایران زمین و سبب های شکست سپاه ایران. می دانیم که رستم فرخ زاد, یکی از دلاورترین و بهترین سرداران ایران ساسانی بوده که فرماندهی سپاه ایران از سوی شاهنشاه بزرگ یزدگرد برای رویایی با تازیان و پدافند از خاک پاک ایران زمین بدو گماشه شده بود در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید . به طوری که بعد از پادشاهی انوشیروان دادگر هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره ها به نام دوره های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته است . ولی بعد از آنها در مدت کمتر از 6 سال در حدود 6 پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج میرفت . در سال 12 هجری یزدگرد سوم در یک کودتا نظامی توسط افسری به نام رستم فرخزاد بر تخت نشست تا شاید ایران به نظم گذتشه خود بازگردد . ولی یزدگرد جوانی میهن پرست ولی بی تجربه بود که برای پادشاهی لیاقت کافی نداشت . سلطنت او هیچ تاثیری در مرتب کردن اوضاع اجتماعی آن زمان نداشت و ایران به مرز فروپاشی و یا شاید بتوان گفت دور جدیدی از شاهنشاهی که افسران پارتی برای آن مبارزه میکردند قرار داشت . زیرا افسران پارتی در داخل با ارتش یزدگرد مقابله میکردند تا در یک کودتای نظامی به سلسله ساسانیان خاتمه دهند و سلسله جدیدی از پارتیان را روی کار بیاورند . با تمام این تواصیف در سال 11 هجری ابوبکر در مدینه به جای پیامبر نشست و جنگهای خونین را آغاز کرد که با نام "رده" معروف گردید . او همه قبایل مدینه را متحد کرد و با نام الله همه را در زیر یک پرچم در آورد . خیزشی بزرگی در عربستان آغاز شده بود تا مرزهای عراق و ایران را از آن خود کنند . زیرا عربستان از صحراهای سوزان و گرم و غیر قابل زندگی تشکیل میشد و آنان در آرزوی دست یافتن به مکانهایی سرسبز و آب و علف دار بودند . همانوطور که در قرآن بهشت آنان مکانهایی است که آب روان و دشتهای سرسبز و زنان زیبا روی و شهد گوارا نامیده شده و آنان را به این مکان وعده داده است . ولی ایرانیان که در ایران از تمام این موارد برخوردار بودند آنان را تمسخر میکردند و اهمیتی به آنان نیمدادند .
به قول فردوسی بزرگ بخت از ساسانیان برگشته بود و کشور در آستانه تحولی نو و شاهنشاهی جدیدی قرار داشت .
فتح حیره و قتل عام آرامی نشین های عراق :
در سال 12 هجری "مثی ابن حارثه " به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و و با ابوبکر مذاکره نماید . او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید . به گفته طبری : عربهای از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و میدانستند که آنان ملتهایی هستند که جهان را به زیر سلطه خود در آورده اند . به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند . در سال 12 هجری "خالدبن ولید" رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود . او در این جنگهای رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند ( شمشیر الله ) . به گفته طبری : در میان راه به حیره دهستان های بساری برای ایجاد رعب و و حشت به آتش کشیده شد و آنان را ویران نمودند . بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی فی مابین آنان منعقد شد تا سالیانه 190 هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند .
خالد ابن ولید پس از پیروزی "حیره" و فتح آن شهر به فکر تصرف "مناطق آرامی نشین" عراق افتاد . مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی میکردند . وی لشگر بزرگی را روانه آنجا نمود . افسر ارشد شهر برای آنکه حاضر به تسلیم نگردید و حاضر به فرار هم نشده بود تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش کرد . که این نبرد بعد ها به " ذات السلاسل " مشهور گردید . "طبری" مینوسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود 700 نفر بودند - زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و افسر مافوق را گردن زد . وزن زنجیرها "هزار رطل" گزارش شد که در حدود 450 کیلوگرم بوده است . این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت واقع بود که در آن زمان زیر مجموعه امپراتوری ایران بوده است . این نخسین بار در تاریخ بشریت بود که زنان و مردان ایرانی توسط عربان قتل عام می شدند
نبرد خونین ایرانیان در قادسیه :
رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط نام گرفت اردو زد . تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند . رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب میدانست که درگیری های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش ایران میشود . از طرف دیگر او با مردمانی وحشی طرف مقابله بود که برای سه هدف آمده بودند :
1 ) یا ایرانیان را مسلمان کنند . 2 ) یا در راه خدا کشته شوند و یا کافران را بکشند 3 ) یا ایران را فتح کنند و از مردم خراج بگیرند .
رستم میدانست که سپاه ایران دقیقا عکس عربها هستند و آنان برای زنده مانده میجنگند نه برای کشته شدن در راه خدا . بنابراین چنیدن مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد . ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمیداد که با عربهای وحشی از در مذاکره در آید فرمان حمله را صارد نمود . او میدانست که عربها ملتی بدبخت و گرسنه هستند و ایران چندین بار به آنان کمک نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده است و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت نموده . لیکن هرگز تصور نمی کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را داشته باشند . بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود . ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند . ولی هیچ نتیجه ای در بر نداشت .
به گفته طبری رستم چنیدن مذاکره با فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند : یا مسلمان شوند - یا بجنگند و کشته شوند - یا حاضر به دادن خراج گردند . طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و شاهنشاه گفتگو نمود . ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند . "طبری" رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه مینامد .گفتنی است در پایان مذاکرات فرماندهان عرب با رستم آنان این آیه را برای رستم خواندند ((( کافران باید با فروتنی و به طیب خاطر باجگذار مسلمانان شوند - سوره توبه - آیه 29 ))) رستم از این سخن توهین امیز آنان به خشم آمد و آماده نبردی سخت شد . او میدانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد بود و ایران به دست این وحشیان فتح خواهد شد . رستم از رود حیره عبور کرد و دربرابر لشگر اسلام صف آرایی نمود . در این هنگام به گفته بلاذری طوفانی سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه افتاد که طوفان در جهت چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب . رستم پس از دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به کمک عربان آمده است و از روبرو بر ما میوزد . فریادهای لشگر عرب از دور به گوش میرسده است که سپاه را تشویق نموده تا اگر پیروز شوید زمینها - ثروتها - پسران و دختران مجوسان( ایرانی) از آن شما خواهد شد و اگر شکست بخورید بهشت و پاداش اخروی در انتظار شما خواهد بود . به گفته طبری در نبرد قادسیه 33 قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی نمودند . عرب چیزی برای از دست دادن نداشت . او آمده بود تا یا به سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا کند و یا در راه خدا کشته شود . جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان 500 تن از عربان را کشتند . بیشترین کشته شدگان از قبیله بنی سعد بود . روز دوم ایرانیان بر عربها چیره شدند و بیش از 2000 تن از آنان کشته شدند . در این نبرد 4 تن از سرداران بزرگ ایران به نامهای پیروزان - بندوان - بهمن جازویه - بزرگمهر همدانی کشته شدند . روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و تعداد کثیری از ایرانیان در زیر دست و پای فیلان کشته شدند . روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه داشت . پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه های خویش بازگشتند و سلاحها را بر زمین نهادند و استراحت کردند . چند ساعت پس از این استراحت شبیخون بزرگی از لشگر عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام شروع گشت و عده کثیری از ایرانیان و عربها کشته شدند . در همین شب به گفته طبری رستم توسط یک عرب سر بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم فرخزاد از هم پاشیده شد و به ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند
غارت 1200 سال تمدن شاهنشاهی و فتح اولین کاخ سفید جهان ملقب به کاخ تیسفون ( مدائن )
با کشته شدن رستم سپاه ایران به حالت متزلزل در آمد و خود شاهنشاه یزدگرد در راس ارتش قرار گرفت و آماده مقابله با مسلمانان در برابر هجوم آنان به پایتخت گشت . به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال 17 هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند . وبا و بیماریهای مرگبار روانه آنجا شد
به گفته طبری شمار لشگر عرب بیش از 100 هزار مرد جنگجو بوده است . لشگر ایران بعد از مقاومت هایی شکسته شد و عربان تیسفون را محاصره کردند . در نتیجه یزدگرد از ناحیه غرب پایتخت به شرق تیسفون منتقل شد . شهر تیسفون یکی از آبادترین - پررونق ترین - زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود . ثروتهای 1200 سال شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود . مجسمه های طلای پادشاهان گذشته - مجمسه طلای حیوانان - تاج های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز - جامهای زرین چندین هزار ساله و . . . از طرف دیگر خبر این منابع ایران به گوش مردمان عربستان رسید و به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند . مدافعان ایرانی بیش از دو ماه مقاومت نمودند . در همین حین هیئتی از ایران جهت صلح و پیشنهاد دادن جنوب عراق راهی لشگر عربان شد . ولی مسلمانان آن را رد کردند و محاصره شهر را ادامه دادند . در نتیجه مردمان از گرسنگی گربگان و سگان شهر را خوردند و به تدریج از روی ناچاری شهر را تخلیه کردند . تیسفون غربی در سال 19 سقوط کرد . چند ماه بعد کل پایتخت به تصرف عربها در آمد . طبری در این گزارش مینویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست . آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند - چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید . . بلاذری درباره فتح شهر ابله مینویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه های باعث فربه شدن انسان میشود . سپس آنان تعدادی از این کلوچه ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد ؟؟؟؟ بلی ایران به دست چنین مردمانی فتح شد که فرق کافور و نمک و طلا و نقره را نمیدامستند . طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است .
مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد . عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا به عنوان فتوحات اسلام نگه دارد و نشان از بزرگی اسلام و مبارزات مردمان عرب قرار دهد . . یکی دیگر از افتخارات تاریخ ایران درفش ملی کاویانی بود که از زمان اردشیر بابکان تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب مینموده و در تمام جنگهای به عنوان پرچم ایران حمل میشده زیرا آنرا یادگار فتح کاوه آهنگر و درفش چرمی او علیه ضحاک میدانستد . مسعودی مینویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگینهای یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بوده . مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده است . مسعودی اذعان میکند که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری میشده و درفشی مشابه در جنگهای برده میشده است . به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند !! "سعد" که مرد زیرکی بود از دیدن آنهمه جلال و جبروت یکه خورد و تصمیم بر آن گرفت که در آنجا بماند و سپاهیان دیگری را روانه جنگ با ایرانیان کند تا خود از آنهمه بزرگی و عظمت و زنان زیبای روی ایرانی که به اسارت در آمده بودند بهره گیرد
نبرد خونین جلولا - تکریت و خانقین :
به گفته طبری سپاه اسلام 80 بار به شهر جلولا حمله کرد . زیرا نیروزهای ایرانی به مقابله برخواسته بودند . اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام فرزاد فرهرمزد ( پسر عموی رستم ) بود که تا آخرین دم جنگید . به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چنیدن ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند . در همین اثنا چنیدن لشگر به شمار عربها اضافه شد . آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود . به گفته طبری مهران جان سالم بدر برد ولی در جنگ دیگری کشته شد . ولی فیروز از دیگر مبارزان ایرانی خود را به شادفیروز رساند تا لشگری برای مبارزه مهیا کند . جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد . به طوری که به هر مسلمان 9000 درهم رسید . ( طبری ) خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر 6 میلیون درهم شد . ایران به دلیل آنکه 8 قرن در مقام امپراتوری منطقه قرار داشت و قبل از آن بزرگترین کشور آسیا به حساب می آمده دارای ثروتهای بیکرانی بود که به دست اعراب افتاد . پس از سقوط پایتخت یزدگرد پادگان شادفیروز را بدست "خسروشنوم" سپرد و خود با سپاهی راهی ری شد تا لشگری از مناطق اطراف جمع آوری کند و بازگردد .
نبرد خونین نهاوند - ری - دماوند - اهواز با لشگر اسلام
به گفته طبری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه ها در شهر فراوان . در سال 21 هجری
در سال 22 هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت امپراتوری ایران در بغداد نداشت . که پس از فتح ری مقرر شد این شهر 500 هزار درهم در سال به کوفه باج دهد .
پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر که "مهست مغان مردانشاه" بود راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ 200 هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید .
طبری در باره قصد حمله عربها به شهر "مک کران" ( واقع در سیستان و بلوچشستان امروزی ) میگوید : عمر درباره این شهر از فرمانده لشگرش پرسید : این شهر چگونه است ؟ وی گفت - دشتی است کوهستانی - آبش گل آلود - میوه اش کهور - مردمانش قهرمان - خیرش ناچیز - شرش دراز و فراوانیش انداک . عمر گفت تا زمانی که مردم از من اطاعت میکنند لشگری به چنین جایی نخواهم فرستاد .
لیکن عمر پر از کشتار "عمر بن خطاب" کفاف نداد و او به دست ایرانیان ترور شد و به هلاکت رسید . پس از وی عثمان به خلافت رسید و او 1.5 سال لشگر کشی به ایران را به تعویق انداخت .
ایران عزیز ما ایرانیان را برای آزادی خود صدا می زند!
پاینده باد را پیروز نهاوندی که بزرگترین انتغام را از تجاوز تازیان سوسمارخوار گرفت!
دوستان خود بنگرید ما چه بودیم سوسمارخوارهای وحشی چه بر سر سرزمین ما آوردند!
, رستم پیش از در گرفتن نبرد, با چهارده تن از فرستادگان سپاه تازی که فرمانده ی راستین آنان کسی به جز سلمان فارسی (بخوانید تازی) نبوده است, دیدار می کند و در گفت و گویی که میان آنان رد و بدل شد, رستم با فرستادگان تازی پیرامون رمز آتش پاک اهورایی و ارزش های آتش سخن گفت و از اهورامزدا خداوند جان و خرد با آنان گفتگو نمود و آنان را که به گرد سنگی سیاه می چرخند و به این وسیله خاطره ی بت پرستی های نیاکان خود را زنده می کنند, مورد سرزنش قرار داد.
رستم گفت: اهورامزدا به پندار نیک, گفتار نیک و کردار نیک فرمان داده است, سه فرمان آدمیت ساز که دیگر هیچ آیینی نمی تواند بالاتر از این را برای آدمیت بیاورد و اگر کسان دیگری آمده اند و چیزهایی گفته اند, پیشتر از آنها پیام آور پاک سرشت ما «اشوزرتشت» دانه ی خود را بر روی زمین کاشته است و شما باید بدانید که آتش نیز در آیین ما رمز گرمی و توانایی های اهورامزدا خدای ما ایرانیان است. از سوی دیگر بیاییم برتری آتش را بر سنگ بررسی کنیم. من نمی دانم از سنگ به جز ساختن خانه و یا اندک بهره هایی دیگر چه چیزی می توان بدست آورد, اما آتش نان تو را می پزد, آتش خانه ات را گرم می کند, آتش به تو روشنایی می دهد, آتش آهن را برایت نرم می کند تا برای درو کردن داس درست کنی, برای نگهداری و سنگرگیری تن سپرهای آهنین بسازی, و همین اندازه بسنده باید کرد که آتش می تواند آهن و پولاد را برای آدمی نرم نماید تا هرچه که می خواهد برای خود و مردمش با آن بسازد. بر این پایه می توان آتش را رمز باور داشتن خداوند دانست. اما شما با آن سنگ سیاه بی بهایتان آمده اید و می خواهید آتش پاکیزه ی ما را که رمز اهورای پاک است, خاموش کنید و ما را وادار به پرستش سنگ سیاه خود نمایید.اگر از این یاوه ها که می گویید بگذریم, می خواهم بدانم چه کسی در این جهان پهناور می تواند باور را هم با تیغه ی شمشیرهای زهرآگین در دل مردمان جای دهد؟
در این هنگام «مغیره ابن شعبه» که در گذشته ها با موبد موبدان نیز نشست هایی داشت, و پیمان هایی با او برای سلمان بسته بود, به صدا درآمد و گفت: ای فرمانده به همین سبب است که ما نیز در برابر دریافت جزیه (باج = باژ) و یا خراج (مالیات) دیگران را از پذیرش اجباری آیین مان معاف می داریم.
رستم پاسخ داد: آری ای عرب, شما دین را وسیله ی خراج خواهی و جنگ کرده اید و به سراغ شاهنشاهی ایران زمین نیز آمده اید که آهوانش از شیرانش جهان باج و خراج می گیرند, نزد فرماندهان خود بازگردید و به آنان بگویید سپهسالار ارتش می گوید از آنجا که نمی خواهم خون از بینی هیچ یک از سربازانم بر زمین های گرم و شنزارهای سوزان شما بریزد, به شاهنشاه ایران زمین پیشنهاد خواهم داد تا به هریک از سربازان شما یک کیسه خرما ببخشایند و فرمانده هانشان را با دو کیسه خرما مورد مهر شاهانه قرار دهند و به فرمانده ی سپاهتان نیز که می دانم دیگر آفتاب زندگی اش بر دیوارهای پسین زندگی نشسته است, دو کیسه خرما و یک اشتر تندرو خواهیم بخشید. آنگاه رستم رو به سوی نعمان ابن مقرن نمود و پرسید: از لشگرگاه خود تا به اینجا را چند روزه آمده اید, نعمان پاسخ داد: میان ما و شما نه منزل و پنج روز راه است. رستم گفت: اگر چه شما بسیار روستاییان ما را آزار داده اید, اما من فرمان می دهم به شما خوراک و آب بدهند تا نزد فرماندهانتان بازگردید. و اگر سران شما با پیشنهادی که من اکنون به شما داده ام همراه و از آن خرسند شدند, ما نیز برای پیشگیری از جنگ و خون با دریافت پروانه از شاهنشاه یزدگرد, آنچه را که گفته شد, به شما خواهیم داد, و اگر از سوی سران شما پذیرفته نشد, یا باید هر چه زودتر مرزهای ما را ترک کنید و یا به زودی میدان نبرد و شمشیرهای خونبار و برنده راهگشای سرنوشت خواهد شد.
طلاق: مرحله ای مابین ازدواج و مرگ .
کار: وقفه ای مشمئز کننده بین خواب و خواب .
فردا: یک تکنولوژی ساده برای رهایی از کارهای امروز.
مرگ: درمان دردها به طور ناگهانی و با کمترین مخارج .
مغز: ارگانی از بدن که ما فکر می کنیم که فکر می کند.
روماتیسم: عشقولانه ترین بیماری کشف شده تاکنون .
تجربه: نامی که آدم ها روی اشتباهات خود می گذارند .
پارادوکس: نسخه دو پزشک برای یک بیمار، نشانگر آن است .
دانشگاه: یک دوره چهارساله که … چیز بیشتری یادم نمی آید .
کشمش: انگوری که خود را ساعت ها زیر آفتاب برنزه کرده است .
راز: عبارتی که روزی قرار است به کسی بگویید و پشیمان شوید .
لباسشویی: یکی از لوازم خانگی که مخصوص خوردن جوراب است .
خلاق: آدمی که حداقل بیست دلیل برای انتخاب روش ابلهانه خود دارد.
بزرگسال: فردی که از سن رشد طولی گذشته و مشغول رشد عرضی است.
لوازم آرایشی: ابزاری که زن زیبا را زشت و زن زشت را زشت تر نشان می دهد.
عشق: یکی از خفن ترین بیماری های بشر که تنها راه از بین رفتنش، ازدواج است.
مالیات: می گویند باید با لبخند پرداخت کرد، اما من امتحان کردم، نقد می خواستند.
منوآل (هلپ): قسمتی از رایانه که به شما در یافتن سوال های بیشتر کمک می کند .
بیماری خوشخیم: یک بیماری که قرار نیست به این زودی ها از دستش خلاص بشوید .
بکاپ: کاری که همیشه وقتی یادتان می افتد انجام دهید که اطلاعاتتان به فنا رفته است.
گیاهخواری: طریقه ای از زندگی که قدیما، شکارچیان دست و پا چلفتی اختراع کرده بودند.
ازدواج: وقتی که دو نفر تبدیل به یک نفر می شوند، اما مشکل اینجاست که دقیقا کدام یک؟
رزومه: جمع آوری هرگونه اطلاعات غلط درباره خود به منظور دستیابی به یک شغل پردرآمدتر
پیری: وقتی آره یعنی نه، شاید یعنی حتما، جالبه یعنی خاطره و نوه آویزان از یخچال می شود.
هالک شگفت انگیز: بر و بچه های بدنساز، پس از پایان تمرین، چنین تصوری از هیکل خود دارند.
صداقت: حالتی که شما پس از نوشیدن هفده دلستر لیمویی پشت سر هم دچارش می شوید.
جالبه: کلمه ای که در چت های محترمانه، به منظور پایان مکالمه طرف مقابل استفاده می شود.
و غیره: علامتی که این مفهوم را می رساند؛ شما بیش از چیزی که واقعا می فهمید، می فهمید.
کمک های خارجی: انتقال پول از مردم فقیر در کشورهای ثروتمند به افراد ثروتمند در کشورهای فقیر.
پزشک: آدمی که با قرص هایش درد را از شما گرفته و با صورت حسابش، مرگ را به شما هدیه می دهد.
خانه داری: مجموعه کارهایی که درون خانه صورت می گیرد، شامل خوابیدن تا لنگ ظهر و تماشای تلویزیون
دبستان: روزهای خوش نوجوانی، مشق شب، فحش بابا، فلک معلم، شلنگ ناظم، خوشی در مراسم ختم.
فهرست خرید: لیستی که تهیه اش ساعت ها طول می کشد اما در فروشگاه به یاد می آورید که جا گذاشته اید.
آنتیک: وسیله ای که اجداد شما خریده اند و پدر و مادر شما خود را از شر آنها خلاص کرده اند و حالا شما دوباره برای خرید آن، پول گزافی پیاده می شوید.
1- در زندگی و معاشرت با دیگران، نرمافزار باشیم، نه سختافزار.
۲٫برای پسوند فایل زندگی اجتماعی و خانوادگی، از سه کاراکتر «ع»، «ش» و «ق»، استفاده کنیم نه چیز دیگر.
۳٫هیچگاه قفل سیدی قلب مردم را نشکنیم که «تا توانی دلی به دست آور، دل شکستن هنر نمیباشد».
۴٫چنانچه در کاری شکست خوردیم، آن را «Shut Down» نکنیم بلکه آن را «Restart» کنیم.
۵٫برای مانیتور زندگیمان، بکگراند (Background) سبز یا آبی را در نظر بگیریم نه سیاه یا دودی.
۶٫برای سیستم قلبمان از مانیتورهای تخت و صاف (Flat) استفاده کنیم.
۷٫برای حل اختلافات زناشویی، روی گزینه «گذشت و ایثار»، دابل کلیک (Double click) کنیم.
۸٫برای فایلهای اسرار زندگیمان، پسورد (password) بگذاریم و آن را مخفی (Hidden) کنیم.
۹٫همواره پیش از سخن گفتن، سی پی یوی فکرمان را به کار بیندازیم.
۱۰٫بر صفحه مشکلات مردم، کلید F۱ باشیم و آنان را کمک و راهنمایی (Help) کنیم.
۱۱٫اگر شخصیت ما بزرگ و والاست، این نوع شخصیت، نباید به ما اجازه دهد که با هر کسی چت (Chat) کنیم و هر کسی با ما چت کند.
۱۲٫ اگر از کسی بدی و کملطفی دیدیم، آن را «Save» نکنیم بلکه آن را «Delete» نماییم و حتی آن را از ریسایکلبین (Recyclebin) قلبمان کاملاً محو کنیم.
۱۳٫به دیگران اجازه ندهیم در «سی دی رام» زندگیمان هر نوع «سی دی» را که بخواهند، قرار دهند.
۱۴٫خانه و دفتر کارمان، به روی مردم نیازمند، «Open» باشد.
۱۵٫تا حرف کسی تمام نشده، اسپیکر (Speaker) خود را روشن نکنیم.
۱۶٫در زمان ناتوانی، درماندگی و تاریکی زندگی دیگران، کلید «Power» برای آنان باشیم.
۱۷٫در سایت زندگی شخصیمان، یک رُوم (Room) به نام مشکلگشا (Moshkelgosha) بسازیم تا دیگران با ما چت (Chat) کنند.
۱۸٫هنگام مشاهده خوبیها و نیکیهای دیگران، بلافاصله کلید پرینت اسکرین (Print Screen) را بزنیم و از آنها تصویر بگیریم.
۱۹٫فایلهای مهم زندگی خود را گاه بهگاه، اسکن (Scan) کنیم تا اگر به ویروسی آلوده شده باشند، سریعاً مشخص شود.
۲۰٫ نگذاریم هر کسی در رُوم (Room) زندگیمان چت نماید و در این صورت، او را ایگنور (Ignore) کنیم.
۲۱٫ چشمهایمان را به روی عیبهای پنهان مردم، «Close» کنیم.
۲۲٫ گاه و بیگاه، کامپیوتر زندگی ما هنگ (Hang) میکند که باید آن را با «فکر»، «مشورت» و «برنامهریزی»، ریاستارت (Restart) کنیم.
۲۳٫برای کپی گرفتن از دیسکت زندگی دیگران، نخست آن را ویروسیابی و سپس ویروسکشی کنیم.
۲۴٫ مواظب باشیم که رایانه زندگی زناشوییمان، ویروس غرور و لجبازی به خود نگیرد که در این صورت، ممکن است هیچ آنتیویروسی نتواند آن را از بین ببرد.
۲۵٫اگر میخواهیم در زندگی خویش موفق و خوشبخت باشیم، باید خودمان زیرمنوهای Programs را دقیقاً تنظیم کنیم و نباید بگذاریم که دیگران این کار را برای ما انجام دهند اگر چه میتوانیم در این زمینه، با آنان مشورت کنیم.
۲۶٫پیش از پرینت گرفتن از سخنانمان، پیشنمایش چاپ (print preview) آن را مشاهده کنیم.
۲۷٫اگر روزی رایانه زندگی ما با همسرمان هنگ کرد، سه کلید «کنترل اعصاب»، «انصاف» و «دلیل عصبانیت» را بزنیم.
۲۸٫هارد مغز خود را از برنامههای غیرمفید، پر نکنیم، تا فضا را برای نصب برنامههای مفید، تنگ ننماییم.
۲۹٫برای اینکه از دیدن مانیتور زندگی، بیشتر لذت ببریم، کارت گرافیک بالا برای آن تهیه کنیم.
۳۰٫اگر لازم است که مانیتور رایانه ما دارای رنگهای متنوع و متعدد باشد، ولی مانیتور ارتباطات ما با مردم، حتماً باید یکرنگ باشد.
۳۱٫در خطاطی کامپیوتری، از برنامه «کِلْک» هم میتوانیم استفاده کنیم اما در خطاطی زندگی، از برنامه «کَلَک» نباید استفاده کنیم.
۳۲٫بکوشیم تا خوش اخلاقی را به جای اینکه در رم (Ram) و حافظه موقت داشته باشیم، در رام (Rom) و حافظه پایدار داشته باشیم تا در هنگام آغاز (Start) ارتباط با دیگران، آن را به کار گیریم.
۳۳٫در کیس (Case) مستکبران و زورمداران، «سی دی رام» نباشیم بلکه «سی دی ناآرام» باشیم.
۳۴٫قانون کپیرایت زندگی اجتماعی به ما اجازه نمیدهد که سی دی بدیها و عیبهای دیگران را رایت کنیم.
۳۵٫در سایت زندگی، همیشه لینکِ (Mahabbat) داشته باشیم و هیچگاه برای این سایت،حذف نکنیم.
صادق هدایت که از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود، در کتاب بوف کور خود می نویسد :
در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورند و می زدایند، این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد! و اینک؛ سی و هفت درد و عیب اساسی اجتماعی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد!
1. اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
2. اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.
3. با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
4. به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.
5. بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع آنها هیچ اقدامی نمی کنیم.
6. در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
7. کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
8. غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
9. بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که آینده را فراموش می کنیم.
10. از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
11. عقب افتادگی مان را به گردن دیگران و توطئه آنها می اندازیم، ولی برای جبران آن قدمی بر نمی داریم.
12. دائما دیگران را نصیحت می کنیم، ولی خودمان هرگز به آنها عمل نمی کنیم.
13. همیشه آخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
14. غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما شاعر و فقیه!
15. زمانی که ما مشغول کیمیاگری بودیم غربی ها علم شیمی را گسترش دادند.
16. زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند.
17. هنگامی که به هدف مان نمی رسیم، آن را به حساب سرنوشت و قسمت و بد بیاری می گذاریم، ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل آن نمی پردازیم.
18. غربیها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار میدهند، ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان میکنیم.
19. مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
20. غربی ها و بعضا دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان می شناسند.
21. در ایران کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.
22. فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه می کنیم.
23. برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن آخر کار استخاره می کنیم.
24. همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
25. به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.
26. چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.
27. به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح می دهیم.
28. وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
29. در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به آنها احترام بگذارند.
30. اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
31. اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.
32. تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.
33. غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.
34. اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی، کابل کشی و غیره صدها جای آن را خراب می کنیم. در شهرسازی هم از چنین مهارتی برخورداریم.
35. وعده دادن و عمل نکردن به آن یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
36. قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از آن حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.
37. شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم.
آبتین: نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آتوسا: قدرت و توانمندی - دختر کورش وزن داریوش اول
آفر: آتش - ماه نهم سال شمسی
آفره دخت: دختر آتش - دختری که در ماه آذر به دنیا آمده است .
آذرنوش: شیرین و دل انگیز
آذین: زیور، طاق نصرة، تزئین ، آرایش
آراه: نام فرشته موکل روز بیست و یکم ازماه پنجم درآئین زردشت
آرزو: کام ، مراد ، معشوق ، امید
آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانیان - پهلوان کمانگیر ایرانی در لشگرمنوچهر
آرتین: عاقل و زیرک,نام پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
آرتام: والی فریگه در زمان کوروش هخامنشی
آرتمن: نام برادر بزرگ تر خشایار شاه پسر داریوش شاه
آرشام: بسیار قوی - پدر بزرگ داریوش بزرگ هخامنشیآرشیت : نام نخستین فیلسوف و حکیم ایرانی
آرمان: آرزو - خواهش - امید
آرمین: آرام گرفتن - پسر کیقباد پادشاه پیشدادی
آرمیتا: آرامش یافته ، کلمه ای زردشتی است
آریا فر: دارنده شکوه آریائی
آریا: آزاده نجیب - یکی از پادشاهان ماد - مهمترین نژاد هند و اروپائی
آریا مهر: دارنده مهر ایران - از سرداران داریوش سوم
آرین: سفید پوست آریائی
آزاده: دلیر و بی باک ، رها
آزرم: شرم ، مهر ، محبت ، عشق
آزرمدخت: یکی از ملکه های ساسانی
آزیتا: آزاده
آناهیتا: الهه آب
آونگ: شبنم - نام کردی
آهو: شاهد ، معشوق، یکی از همسران فتحعلی شاه قاجار
آیدا: شاد، ماه - نام تذکمنب
اتسز: لاغر و استخوانی - از پادشاهان خوارزم
اختر: ستاره ، علم ، درفش
ارد: خیر وبرکت،فرشته نگهبان ثروت، نام پادشاهان اشکانی
ارد شیر: شیر زیبا - اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان
اردوان: نام پادشاهان معروف اشکانی
ارژن: درختی با چوب بسیار سخت و محکم - نام کردی
ارژنگ: آرایش - کتاب مانی نقاش - دیوی که رستم در هفتخوان اورا کشت
ارسلان: شیر، دلیر و شجاع - نام پادشاه سلجوقی
ارمغان: هدیه ، تحقه ، سوغات
ارنواز: نوازش شده اهورا - دختر جمشید شاه پیشدادی
اروانه: نام گلی کوهی است - نامی کردی
استر: ستاره - بردارزاده مردخای وزن خشایارشاه
اسفندیار: پاک آفریده شده - پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد
اشکان: منسوب به اشک - بنیانگذار سلطنت پارتها
اشکبوس: پهلوان کوشانی که به کمک افراسیاب آمد، اما به دست رستم کشته شد
افسانه: داستان ، سرگذشت ، حکایت گذشتگان
افسون: سحر و جادو ، حیله و تزویر
افشین: با همت .
امید: انتظار ، آرزو
انوش ( آنوشا): استوار و جاوید - دخترمهرداد ششم
انوشروان: دارنده لوح جاویدان - لفب خسرو اول پادشاه ساسانی
اورنگ: عقل و کیاست ، تخت پادشاهی
اوژن: شکست دهنده ، دشمن برانداز
اوستا: نام کتاب آسمانی زردشت
اهورا: صاحب ، فرمانروای دانا
ایاز: بزرگ و پاینده - نام غلام ترک سلطان محمود غزنوی
ایران: محل زندگی آریائیها
ایراندخت: دختر ایران
ایرج: یاری دهنده آریائیها - پسرفریدون ، پادشاه و پهلوان ایرانی
ایزدیار: کشی که خداوند یار اوست
بابک: پدر کوچک ، جد اردشیر ، پسر ساسان
باپوک: کولاک ، نامی کردی
باربد: پرده دار ، موسیقی دان و نوازنده دربار خسرو پرویز
بارمان: لایق - نام سردار افراسیاب
بامداد: پگاه ، سپیده دم - نام پدر مزدک
بامشاد: کسی که در سحرگاهان شاد است - نوازنده مشهور دربار ساسانیان
بانو: خانم ، ملکه ، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب
بختیار: خوشبخت ، خوش اقبال - استاد رودکی در موسیقی
برانوش: مهندس رومی که پل شوشتر را در زمان شاپور ساسانی
بردیا: پسر کورش و برادر کمبوجیه
برزو: بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان
برزویه: طبیب مشهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنه از هندی به پهلوی
برزین: بلند و تنومند - ازپهلوانان ایران - نام پسر گرشاسب
برمک: از وزیران ساسانی - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
بزرگمهر: خورشید بزرگ - نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی
بنفشه: گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتا طولانی
بوژان: رشد کرده - نامی کردی
بویان: خوشبو - مامی کردی
بهار: شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسی
بهارک: بهار کوچولو
بهاره: بهاری
بهتاش: خوب ومانند
بهداد: نیک آفریده شده
بهرام: پیروز ، ایزد پیروزی درآئین زردشت ، لقب برخی از پادشاهان ساسانی
بهدیس: خوش رنگ ، خوشگل
بهرخ: زیبا چهره ، قشنگ
بهرنگ: خوش رنگ
بهروز: خوشبخت ، نیکبخت
بهزاد: نیک نژاد - مینیاتوریست مشهور صفویان - نام اسب سیاوش
بهشاد: خوشحال وشاد
بهمن: نیک اندیش - برف انبوه که از کوه فرو ریزد - جانشین اسفندیار
بهناز: خوش ناز، باناز ، طناز
بهنام: نیک نام
بهنود: سلامت ، عافیت
بهنوش: کسی که نیک مینوشد
بیتا: بی همتا ، بی مانند
بیژن: ترانه خوان ، جنگجو - پسر گیو و دلداده منیژه
پارسا: پاکدامن ، زاهد
پاکان: پاکها - نامی کردی
پاکتن: نیکو چهر پاکیزه تن
پاکدخت: دختر پاک
پانته آ: همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هدیه کردند امانپذیرفت
پدرام: آراسته ، نیکو ، شاد
پرتو: روشن ، تابش
پرشنگ: تابش ، آتشپاره
پرتو: روشن ، تابش ، فروغ
پرستو: پرنده مهاجر
پرویز: پیروز - لقب خسرو دوم ، پادشاه ساسانی
پردیس: بهشت ، باغ و بستان
پرهام: ازاشخاص بسیار ثروتمند در زمان بهرام گور
پژمان: افسرده ، غمگین
پژوا: بیم و هراس
پرنیا: پارچه حریر
پشنگ: میله آهنی - نام پدرافراسیاب
پروانه: حشره ای زیبا که خود را به شعله می زند
پروین: ثریا ، ستارگان کوچک نزدیک به هم
پری: فرشته ، جن ، همزاد
پریچهر: زیبا روی - نام زن جمشید شاه
پریدخت: دختر پری ، همسر سام نریمان و مادر زال
پریسا: همچون پری
پرناز: پری ناز دار
پریوش: پری روی ، فرشته روی
پریا: کبوتر بال شکسته ای که به دنبال آشیانه می گردد.
پوپک: هدهد
پوران: جانشین ، یادگار
پوراندخت: نام دختر خسروپرویز
پوریا: پهلوان محمد خوارزمی ملقب به پوریای ولی
پولاد: آهن سخت و کوبیده ، نام پهلوان ایرانی زمان کیقباد
پویا: رونده و دونده - نامی کردی
پونه: گیاهی خوش عطر و بو که در کنار جویها می روید.
پیام: الهام ، وحی ، پیغام
پیروز: کامیاب ، فاتح ، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی
پیمان: عهد ، قول وقرار - عنوان اسامی مردان در فارسی دری
تابان: تابنده ، منور
تاجی: تاجدار ، نام و عنوانی در فارسی دری
تارا: ستاره
تاویار: آتشبان - نامی کردی
ترانه: زیبا و صاحب جمال ، سرود ، نغمه
تناز: نازنین ، با ناز و کرشمه - نامی کردی
توران: نام دختر خسروپرویز - سرزمین تور
توراندخت: دختری از توران
تورج: دلاور ، یکی از سه پسر فریدون شاه
تورتک: خروس صحرایی ، قرقاول
توفان: باد سخت
توژال: برف اندک - نامی کردی
تیر داد: داده تیر ، اشک دوم پادشاه اشکانی
تینا: گل ، نامی کردی
تینو: تشنه ، نامی کردی
جابان: سردار ایرانی یزدگرد
جامین: اسم یکی از قهرمانان ایران زمین ، نامی کردی
جاوید: پایدار ، همیشگی
جریره: نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد.
جمشید: پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی
جوان: برنا ، دلیر ، شاداب
جویا: جوینده - پهلوان مازندرانی بود که بدست رستم کشته شد.
جهان: دنیا ، عالم ، گیتی ، کیهان
جهانبخت: شانس و اقبال جهان
جهانبخش: بخشنده جهان
جهاندار: نگهبان جهان
جهانگیر: فاتح جهان - نام پسر رستم
جهان بانو: بانوی جهان ، ملکه جهان
جهاندخت: دختر گیتی
جهان ناز: مایه فخر عالم
جیران: آهو ، نامی ترکی
چابک: زرنگ ، چالاک
چالاک: سریع و زبردست
چاوش: پیشرو و پیش قراول کاروان
چترا: دوازدهمین پادشاه سلسله ماد
چوبین: کنیه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان
چهرزاد: نام دختر بهمن است که سی سال پادشاهی کرد
خاوردخت: دختر مشرق زمین
خداداد: خدا داده
خدایار: دوست خدا - فرمانروای بخارا بوده است
خرم: شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
خرمدخت: دختر شاد و خندان
خسرو: مشهور ، نیک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساسانی
خشایار: قهرمان ، نیرومند - نام پسر داریوش کبیر هخامنشی
خورشید: درخشنده آفتاب - معشوقه جمشید درداستان جمشید و خورشید
دادمهر: زاده آتش ، نام استاندار پارسی طبرستان
دارا: مالدار، ثروتمند ، از نامهای خداوند
داراب: نام پسر بهمن پادشاه کیانی
داریا: دارنده ، ازنامهایی که در اوستا آمده است
داریوش: نگهبان نیکی - فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی
دانوش: از اسمهائی که در کتاب وامق و عذرا آمده است
داور: حاکم عادل ، قاضی
دایان: ماما ، نامی کردی
دریا: بحر ، نام فرزند علاالدین عماد شاه
دل آرا: محبوب و معشوق
دل آویز: دلچسب ، دلکش ، آویزه دل
دلارام: مایه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
دل انگیز: گوارا ، مطلوب
دلبر: برنده دل ، یار و معشوق
دلبند: عزیز و گرامی
دلربا: رباینده دل ، محبوب
دلشاد: شادمان و خوشحال
دلکش: جذب کننده دل ، دلربا ، دلپذیر
دلناز: آنکه قلب و دلش ناز است
دلنواز: مهربان ، مشفق
دورشاسب: نام جد پنجم گرشاسب ، دور از اسب پادشاه
دنیا: عالم و گیتی
دیااکو: اولین پادشاه مادها در قرن هفتم پیش از میلاد
دیانوش: دزد دریائی در داستان وامق و عذرا
دیبا: پارجه ابریشمی رنگی ، روی زیبا
دیبا دخت: دختر زیبا ، دختری همچون پرنیان
رابو: نام گلی بهاری - نامی کردی است
رابین: مشاور ، متعمد - نامی کردی است
رادبانو: بانوی بخشنده و جوانمرد
رادمان (رادمن): نام سپهسالار خسرو پرویز ساسانی
رازبان: راز دار - عنوان مردان بزرگ در پارسی دری
راژانه: رازیانه - نامی کردی برای دختران
راسا: هموارو صاف - نامی کردی
رامتین: آرامش تن - موسیقی دان عهد ساسانیان
رامش: فراغت ، آسودگی ، راحتی ، نام هیربد زردشتی
رامشگر: خواننده و نوازنده ، خنیاگر
رامونا: نگهبان عاقل
رامیار: چوپان و گوسفند چران
رامیلا: خدای بزرگ ، نامی آشوری است
رامین: معشوقه ویس ، نام یکی از سرداران ایران
راویار: شکارچی - نامی کردی
رژینا: مانند روز - نامی کردی
رخپاک: دارای چهره پاک
رخسار: چهره ، سیما
رخشانه: منسوب به رخش
رخشنده: تابان ، کنایه از خورشید است
رزمیار: رزمنده ، مبارز
رستم: تنومند و قوی اندام ، جهان پهلوان ایرانی و قهرمان بزرگ شاهنامه
رکسانا: نورانی ، روشن
روبینا: یاقوت سرخ
رودابه: فرزند تابان ، زن پسرزا ، نام قلعه ای در غرب ایران
روزبه: خوشبخت: بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی
روشنک: مشعل دار ، همچنین نام دارویی گیاهی است
روناک: روشن
رهام: نام پسر گودرز
رهی: راهی شده ، روان ، مسافر
ریبار: رهگذر ، نامی کردی
راسپینا: پائیز ، لغت زند و پازند
زادبخت: خوشبخت ، خوش اقبال
زاد به: بهزاد ، نیک زاده شده
زاد چهر: دارای نژاد پاک و اصیل
زاد فر: زاده روشنی
زال: فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیان
زادماسب: برادر شاپور ساسانی ، نام یکی از قضات ساسانی
زاوا: داماد ، نامی کردی
زردشت: صاحب شتر زرد و زرین ، پیامبر ایران باستان
زرنگار: طلا کوب ، زرین
زری: طلائی ، زربفت
زرین: طلائی رنگ ، منصوب به زر
زرینه: آنچه منسوب به زر است
زمانه: روزگار ، دهر
زونا: گیاهی با گل کبود رنگ ، نامی کردی
زیبا: خوشگل ، قشنگ ، خوب ونیکو
زیبار: قبیله ای از کردها ، نامی کردی
زیما: زمین ، لغت اوستائی
زینو: زنده ، پابرجا - نامی کردی
ژاله: شبنم ، قطره
ژالان: گلهای دارای قطره و شبنم - نامی کردی
ژیار: زندگی ، زندگی شهری - نامی کردی
ژینا: زندگی و حیات - نامی کردی
ژیوار: زندگی
سارا: صحرا ، کوه و دشت - نامی کردی
سارک: سار کوچک ، پرنده ای سیاه رنگ وبزرگتر از گنجشک
سارنگ: نام سازی شبیه به کمانچه
ساره: بامداد ، فردا - نامی کردی
ساسان: سوال کننده ، رئیس معبد آناهید استخر که خاندان ساسانیان به او منسوبند
ساغر: پیاله شرابخوری ، جام
سام: سیه چرده - جهان پهلوان ایرانی وجد رستم
سامان: ترتیب ، نظام ، زندگی
سانا: سهل و آسان
ساناز: کمیاب ، نادر، نام گلی است
سانیار: حامی و یار و پشتیبان - نامی کردی
ساویز: خوش اخلاق ، مهربان - نامی کردی
ساهی: آسمان صاف - نامی کردی
ساینا: خاندانی از موبدان زردشتی ، سیمرغ
سایه: منطقه تاریک پشت هر جسم ، حمایت
سپنتا: مقدس ، محترپ
سپند: اسفند
سپهر: آسمان ، نام فرزند کیخسرو
سپهرداد: بخشیده اسمان - داماد داریوش هخامنشی
سپیدار: درخت سفید
سپید بانو: بانوی سفید و درخشان
سپیده: سحرگاه ، سپیدی چشم
ستاره: کرات آسمانی که در شب می درخشند
ستی: دختر ، سیتا
سرافراز: سربلند ، متکبر
سرور: رئیس ، پیشوا
سروش: شنیدن و فرمانبرداری - فرشته مظهر اطاعت
سرور: شادمانی ، خوشحالی
سوبا: شناگر ، فردا
سوبار: اسب سوار - لغت زند و پازند
سنبله: یک خوشه گندم
سودابه: دختر زا - سود ده
سوری: سرخ رو ، نام دختر اردوان پنجم
سورن: خانواده ای در دوره اشکانیان که قدرتمند بودند
سورنا: سردار دلیر و خردمند پارتی
سوزان: سوزنده ، ملتهب
سوزه: سبزه ، نامی کردی
سوسن: گلی به رنگهای سفید، کبود ، زرد و حنایی
سومار: نام قبیله ای از کردها
سولان: نام گلی است ، نامی کردی
سولماز: زنی که پیرو پژمرده نمی شود
سوگند: شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند
سهراب: سرخ روی ، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیان بود
سهره: پرنده ای خوش آواز، با پرهای سبز و زرد
سهند: کوه آتشفشان قدیمی در آذربایجان
سیامک: مجرد - نام پسر کیومرث
سیاوش: دارنده اسب سیاه ، فرزند کیکاووس که ناجوانمردانه و بی گناه به قتل رسید
سیبوبه : مانند سیب ، دانشمند شهیر ایرانی ، منصف الکتاب
سیما: چهره ، رخ
سیمدخت: دختر نقره ای و سفید
سینا: مرد دانشمند ، نام پدر شیخ ابوعلی سینا
سیمین: نقره ای ، سفید ، روشن
سیمین دخت: دختر نقره ای و سفید
شاپرک: پروانه
شادی: شادمانی ، خوشحالی ، شور شادان: شادمان
شادمهر: مهربان ، با محبت
شاران: گردنبند درست شده از بادام - نامی کردی
شاهپور: پسر شاه ، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساسانی
شاهدخت: دختر شاه ، شاهزاده خانم
شاهرخ: شاه منظر ، کسی که رخساری همچون شاه دارد
شاهین: پرنده ای شکاری
شاهیندخت: دخت شاهین
شایسته: سزاوار ، لایق
شباهنگ: بلبل ، ستاره کاروان کش
شب بو: نام گلی است که شب هنگام باز می شود
شبدیز: سیه فام ، سیه چرده ، نام اسب خسروپرویز
شبنم: رطوبتی که شب هنگام روی گلها می نشیند
شراره: گرمای سوزان ، عشق فراوان ، نامی کردی
شرمین: شرمسار ، خجل
شروین: یکی از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساسانی
شکوفه: گل درختان میوه دار ، شکفته
شکفته: خندان ، بشاش
شمشاد: درختی زینتی و تقریبا همیشه سبزکه دستمایه بسیاری از شاعران است
شمین: خوشبو، خوش عطر
شوان: شبان ، چوپان - نامی کردی
شمیلا: از نامهای ارمنی ایرانی به معنی بانوی بزرگوار
شورانگیز: فتنه انگیز ، ایجاد کننده شور و شوق
شوری: خوش قیافه ، قد بلند- نامی کردی
شهاب: شعله آتش ، سنگ آسمانی ، ستاره دنباله دار
شهبار: درخورشاه ، لایق شاه
شهباز: باز سفید رنگ ، شاه باز
شهبال: پر بزرگ پرندگان
شهپر: پرشاهانه
شهداد: داده و بخشیده شاه
شهرآرا: آنکه به زیبایی مایه آرایش شهراست ، آرایش دهنده شهر
شهرام: رام و مطیع شاه
شهربانو: بانوی شهر ، ملکه
شهرزاد: شهرزاده ، بومی - نقال قصه های هزار و یک شب
شهرناز: خواهر جمشید و همسر ضحاک ماردوش
شهرنوش: شیرینی شهر
شهره: مشهور و نامی
شهریار: پادشاه ، یارشهر ، نام پسر برزوپسر سهراب
شهرزاد: شاهزاده ، فرزند شاه
شهلا: زن سیه چشم
شهنواز: نوازش شده شاه
شهین: منسوب به شاه
شیبا: نسیم شبانه - نامی کردی
شیدا: آشفته و عاشق
شیده: خورشید ، درخشان
شیردل: پهلوان و دلاور
شیرزاد: شیر بچه ، همچون شیر
شیرنگ: به رنگ شیر ، مانند شیر
شیرو: پهلوان معاصر با گشتاسب ، نام سردار فریدون
شیرین دخت: دختر شیرین
شیما: دخترانه ، نامی کردی
شینا: قدرتمند ، توانا - نامی کردی
شیرین: مطبوع و گوارا ، معشوقه خسرو پرویز
شیوا: شیرین بیان ، خوش زبان ، ایزد بزرگ هندیان باستان
طوس: فرزند نوذر پهلوان ایرانی شاهنامه
طوطی: پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان در فارسی دری است .
طهماسب: دارای اسب قوی - نام پسر منوچهر
طهمورث: روباه تیزرو و قوی ، پادشاه پیشدادیان و پدر جمشید
غوغا: آشوب ، هیاهو
غنچه: گل نشکفته ، کنایه از دهان معشوق
فتانه: از نامهای کردی برای دختران
فدا: قربانی ، نامی کردی
فراز: بلندی و شکوه
فرامرز: شکوه مرزداری - نام پسر رستم دستان
فرانک: سیاه گوش ، نام مادر فریدون ، نام همسر بهرام گور ساسانی
فراهان: محل شکوه و جلال
فربد: مناعت ، بزرگی
فربغ: شکوه خداوند
فرجاد: دانشمند و فاضل
فرخ: تابان و زیبا - نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان
فرخ پی: نیک پی و نیک قدم
فرخ داد: مبارک آفریده شده
فرخ رو: دارای صورت زیبا
فرخ زاد: مبارک زاد ، خجسته زاد ، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانیان است
فرخ لقا: درای چهره زیبا ، خوشگل
فرخ مهر: زیبا چون خورشید
فرداد: داده شکوه وزیبائی
فردیس: بهشت ، بوستان
فرین: یگانه ، شکوه دین ، مخفف فروردین ماه اول بهار
فرزاد: زاده فرو شکوه
فرزام: شایسته و لایق - نامی کردی
فرزان: عاقل ، حکیم ، دانشمند
فرزانه: دانشمند ، عاقل و عالم
فرزین: عالم ، وزیر دربار
فرشاد: شا دمان ، مسرور ، خوشحال
فرشته: فرستاده الهی و آسمانی
فرشید: درخشانتر ، نام برادر پیران ویسه
فرمان: دستور ، حکم
فرناز: داری ناز فراوان
فرنگیس (فری گیس): نام دختر افراسیاب و همسر دوم سیاوش
فرنود: دلیل و برهان
فرنوش: شکوه ، نام پادشاه باستانی ماد
فرنیا: نامی برای پسران
فروتن: افتاده حال ، متواضع
فرود: پائین - نام پسر سیاوش ، نام پسر کیخسرو نام پسر خسرو پرویزو شیرین
فروز: روشنائی ، روشنی
فروزان: تابان ، درخشان
فروزش: روشنی ، تابناک
فروزنده: درخشان ، درخشنده
فروغ: روشنائی ، تابش
فرهاد: عاشق افسانه ای شیرین
فرهنگ: شکوه ، ادب ، تربیت
فرهود: صداقت و راستی در دین
فربار: همراه خوب و شایسته
فریبا: زیبا و فریبنده
فرید: بی همتا، نامی کردی
فریدخت: دختر بی همت
فریدون: دارای شکوهی اینچنین ، پادشاه پیشداری که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
فریمان: فر و شکوه ایمان
فریناز: عشوه گر ، پریناز
فرینوش: شکوه شیرین
فریوش: زنگ ، همان پریوش هم هست
فیروز: پیروز و مظفر
فیروزه: سنگی گرانبها با رنگ فیروزه ای
قابوس: معرب کاووس است
قباد: سرور گرامی ، شاه محبوب ، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی
قدسی: بهشتی ، روحانی
کابان: کدبانو ، نامی کردی برای دختران
کابوک: کبوتر ، نامی کردی برای دختران
کارا: فعال و کوشا
کارو: از نامهای ارمنی ایرانی به معنی نوید دهنده
کاراکو: نام یکی از سرداران ماد
کامبخت: کسی که بخت به کام اوست
کامبخش: آرزو دهنده ، مراد بخش
کامبیز: صورت فرانسوی ((کمبوجیه)) پسر کورش است
کامجو: کامجوینده
کامدین: یکی از دانایان دین زردشت
کامران: سعادتمند و خوشبخت
کامراوا: به مقصود و مراد رسیدن
کامک: آرزو و خواهش کوچک
کامنوش: کامروا ، خوشبخت
کامیار: کامروا و پیروز
کانیار: معدن شانس ، نامی کردی
کاووس: پادشاه توانا - از پادشاهان کیانی و پسر کیقباد
کاوه: آهنگر معروف ایران باستان که علیه ضحاک قیام کرد
کتایون: جهان بانو ، دختر قیصر روم و مادر اسفندیار
کرشمه: ناز و غمزه
کسری: معرب خسرو است
کلاله: موی پیچیده ، دختری با موهای مجعد
کمبوجیه: نام پسر کورش کمبوجیه است
کوشا: کوشنده ، ساعی
کهبد: خداوند کوه ، عابد
کهرام: رام شده کوه نام برادر و سردار افراسیاب
کهزاد: زاده کوه ، کسی که در کوه زائیده شده است
کیارش: شهریار بزرگ
کیان: پادشاه ، امیران
کیانا: فرستاده ، نامی کردی
کیانچهر: دارای چهره پادشاهان
کیاندخت: شاهدخت ، دختر شاه
کیانوش: بسیار شیرین ، نام یکی از دو برادر فریدون در شاهنامه
کیاوش: بزرگوار - نام پدر کیقباد
کیخسرو: پادشاه نیکنام ، نام پسر سیاوش و سومین پادشاه کیانیان
کیقباد: پادشاه محبوب - پدر کیکاوس و سر سلسله کیانیان
کیکاووس: سیاه چرده ، سبزه ، نام پسر کیقباد و پدر کیاوش
کیوان: سیاره زحل و دومین سیاره منظومه شمسی پس از مشتری است .
کیوان دخت: دختر سیاره کیوان
کیومرث: نخستین انسان ، و به گفته شاهنامه نخستین پادشاه
کیهان: جهان و گیتی
کیاندخت: دختر گیتی
کیهانه: جهان کوچک
گرد آفرید: پهلوان زاده شده
گردان: پهلوانان ، یلان
گرشا: به ر وایت شاهنامه همان کیومرث اولین پادشاه است
گرشاسب: صاحب اسب لاغر ، پهلوان ایرانی و جد رستم
گرشین: شعله آبی ، نامی کردی برای دختران
گرگین: منسوب به گرگ ، پسر میلاد از پهلوانان زمان کیخسرو
گزل: زیبا ، نامی ترکمنی است
گشتاسب: صاحب اسب رمنده ، پدر داریوش هخامنشی
گشسب: دارنده اسب نر
گشسب بانو: دختر رستم و زن گیو
گل: گیاهان رنگی کوچک که دستمایه شاعرانند
گل آذین: حالت قرار گرفتن گلها روی شاخه ها
گل آرا: آراینده گل
گلاره: تخم چشم ، نامی کردی
گل افروز: فروزنده گل
گلاله: دسته گل
گل اندام: آنکه اندامش مانند گل است
گلاویز: گیاهی برای زینت گل
گلباد: داری بوی گل
گلبار: پرگل ، گل افشان
گلبام: گلبانگ
گلبان: نگهدارنده گل
گلبانو: بانوی چون گل
گلبرگ: هر یک از برگهای یک گل ، مثل برگ گل
گلبو: معطر ، خوشبو
گلبهار: مثل گل بهاری
گلبیز: گل افشان
گلپاره: تکه گل ، پاره ای از گل
گلپر: برگ گل ، پر گل
گلپری: پری همچون گل
گلپوش: پرازگل ، پوشیده از گل
گل پونه: کسی که چهره اش به لطافت گل است
گلچین: باغبان ، عاشق گل ، کسی که گل می چیند .
گلدخت: دختر گل
گلدیس: به رنگ گل ، مانند گل
گلربا: رباینده گل
گلرخ: بسیار زیبا همچون گل
گلرنگ: به رنگ گل ، شرابی رنگ
گلرو: زیبا و سرخ رو
گلشن: گلزار و گلستان
گلریز: ریزنده گل
گلزاد: زائیده گل
گلزار: گلستان ، جای پرگل
گلسا: مثل گل
گلشید: درخشان چون گل
گلنار: گل انار ، شکوفه انار
گلناز: کسی که ناز و غمزه اش مثل گل است
گلنسا: گل بانو ، خانم گل
گلنواز: نوازش شده گل
گلنوش: شیرین مثل گل
گلی: مانند گل ، قرمز رنگ
گودرز: از پهلوانان عهد کاوس وکیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانیگوماتو: انقلابی زمان مادها که برای براندازی مادها و هخامنشیان قیام کرد
ورتا : نام نخستین فیلسوف و متفکر زن ایران
با متولد کدام ماه ازدواج کنید خوشبخت می شوید؟
طالع بینی ازدواج ها ماه ها با هم !!
پیوند زناشویی فروردین با سایر ماه ها
------------------------------
فروردین با فروردین : ( خوب ) سازگاری مثبت واقع بینی و آگاهی به صفات مثبت یکدیگر
فروردین با اردیبهشت: (متوسط) خودپسندی و میل به حاکمیت از ویژگی های مشترکشان می باشد
فروردین با خرداد : (بد ) پر جنب و جوش بی قرار تنوع طلب و سرکش
فروردین با تیر : ( متوسط ) برون گرا ایده آلیست امکان مشکل وجود دارد
فروردین با مرداد : (خوب ) پیوند موفقی خواهد بود چون هماهنگی وجود دارد
فروردین با شهریور : ( بد ) یکی پاک سرشت و انسان دوست دیگری جسور و جاه طلب
فروردین با مهر : ( بسیار خوب ) افرادی منصف و معتقد به تساوی حقوق زن و مرد
فروردین با آبان : ( بد ) آزادیخواه سلطه گر خواهان تنهایی و درون گرا
فروردین با آذر : ( عالی ) کم ترین اختلاف و هیاهو از مشخصات بارزشان است
فروردین با دی : (بد ) تفاهم چندانی با هم ندارند مرموز و محافظه کار می باشند
فروردین با بهمن : ( بد ) سلطه گر آرمان گرا موقعیت درک یکدیگر را ندارند
فروردین با اسفند : ( متوسط ) با مشکل مواجه است ممکن است پیوند خوبی باشد
پیوند زناشویی اردیبهشت با سایر ماه ها
اردیبهشت با فروردین : (متوسط ) ممکن است مشکل داشته باشند قابل حل شدن است
اردیبهشت با اردیبهشت : ( متوسط ) نسبتا خودرای و لجباز هستند ممکن است مشکل پیش بیاید
اردیبهشت با خرداد : ( متوسط ) تیزهوش کنجکاو و چندان با هم سازگار نیستند
اردیبهشت با تیر : ( بسیار خوب ) خانواده دوست خونگرم پیوندی محکم و استوار
اردیبهشت با مرداد : ( بسیار خوب ) عاشق پیشه با صداقت وفادار پیوندی مملو از آرامش
اردیبهشت با شهریور : ( خوب ) جوانمرد باسخاوت مددکار و بدون مشکل
اردیبهشت با مهر : ( متوسط ) اهل اعتدال معاشرتی خونسرد و کمی حسادت
اردیبهشت با آبان : ( خوب ) آرمانگرا بلندپرواز همراه با جاذبه و اقتدار و ناسازگار
اردیبهشت با آذر : ( متوسط ) جسور بی پروا نیازمند با آزادی و بدون تفاهم
اردیبهشت با دی : ( بسیار خوب ) با ثبات راز نگه دار پیوندی مستحکم و پابرجا
اردیبهشت با بهمن : ( بد ) کنجکاو آزادیخواه و آرمانگرا و ایده متفاوت از یکدیگر
اردیبهشت با اسفند : ( خوب ) اشخاصی تودار و بسیار محتاط و توانایی سازگاری را دارند
پیوند زناشویی خرداد با سایر ماه ها
خرداد با فروردین : ( بد ) افرادی پر جنب و جوش و بی قرار ناسازگار و بدون تفاهم
خرداد با اردیبهشت : ( متوسط ) تیزهوش کنجکاو تنوع طلب چندان با هم سازگار نیستند
خرداد با خرداد : ( خوب ) مشورت پذیر با استدلال توانا در برطرف کردن مشکلات
خرداد با تیر : ( متوسط ) با روحیه تنوع طلب و بی قرار خودشان می توانند باعث ایجاد مشکلات شوند
خرداد با مرداد : ( بسیار خوب ) زوجی جذاب و اجتماعی با صفات مشترک فراوان
خرداد با شهریور : ( متوسط ) چندان ذوق و شوقی در روابطشان وجود ندارد
خرداد با مهر : ( بسیار خوب ) خونسرد با سلیقه هنر دوست و بسیار با نشاط می باشند
خرداد با آبان : ( متوسط ) برای رسیدن به خوشبختی باید یکدیگر راتحمل کنند
خرداد با آذر : ( بسیار خوب ) سرشار از ذوق و شوق برای زندگی مشترک
خرداد با دی : ( خوب ) خویشتندار سیاستمدار و از سازگاری مناسب برخوردارند
خرداد با بهمن : ( بسیار خوب ) با روحیه انسان دوستی و همیشه آماده کمک به همدیگر
خرداد با اسفند : ( بد ) خیالباف رویا پرداز مرموز عدم تفاهم با همدیگر
پیوند زناشویی تیر با سایر ماه ها
------------------------------
تیر با فروردین : (متوسط ) برون گرا ایده آلیست امکان مشکل وجود دارد
تیر با اردیبهشت : ( بسیار خوب ) نقطه اشتراک فراوانی با یکدیگر دارند
تیر با خرداد : ( متوسط ) یکی آرام و مهربان دیگری پرشور و با انرژی
تیر با تیر : ( خوب ) علی رغم اختلاف سلیقه پیوند خوبی می باشد
تیر با مرداد : ( خوب ) خصوصیات مشترک زیاد و ازدواجی موفق
تیر با شهریور:(بسیار خوب) یکی مهارت فراوان در امورمالی و دیگری حسابگر و صرفه جو و هماهنگ
تیر با مهر : ( بسیار خوب ) هر دو مهربان انسان دوست و توانمند
تیر با آبان : ( متوسط ) در مسائل مالی اختلاف نظر دارند ولی در سایر مسائل هماهنگ می باشند
تیر با آذر : (بد ) یکی اجتماعی و اهل گردش و سفر دیگری متمایل به رکن خانواده
تیر با دی : (خوب ) از نظر مالی اخلاقی و روابط هماهنگ هستند بنابراین پیوندی موفق میشود
تیر با بهمن : ( متوسط ) ازدواج میتواند شکل بگیرد اما به سعی و کوشش نیاز دارد
تیر با اسفند : ( بسیار خوب ) پیوندی بسیار خوب همراه عشق و علاقه با تفاهم کامل
پیوند زناشویی مرداد با سایر ماه ها
------------------------------
مرداد با فروردین : ( خوب ) پیوند موفقی خواهد بود چون هماهنگی وجود دارد
مرداد با اردیبهشت : ( بسیار خوب ) مهربان و خانواده دوست ازدواجی موفق و پایدار
مرداد با خرداد : ( بسیار خوب ) اجتماعی خونگرم همراه با سازگاری مثبت
مرداد با تیر : ( خوب ) اختلاف سلیقه زیادی با هم ندارند موقعیت همدیگر را درک می کنند
مرداد با مرداد : ( خوب ) صفات مشترک خوب باعث تقویت پیوندشان خواهد بود
مرداد با شهریور : ( متوسط ) یکی منضبط و قانونمند دیگری پرشور و زیباپسند
مرداد با مهر : ( خوب ) در پی برقراری آرامش و ملایمت همراه با منطق در زندگی هستند
مرداد با آبان : (متوسط ) یکی وفادار و قابل اعتماد دیگری عاشق ستایش دیگران
مرداد با آذر : ( متوسط ) یکی پر شور و هیجان دیگری دنبال آزادی و استقلال
مرداد با دی :( متوسط ) به دلیل داشتن حق مشترک برتری جویی شاید دچار اختلاف شوند
مرداد با بهمن : (خوب ) هر دو آرمانگرا و ایده آلیست پیوندی موفق خواهد بود
مرداد با اسفند : ( خوب )با هماهنگی بسیار مناسب در برآوردن نیازهای عاطفی یکدیگر
پیوند زناشویی شهریور با سایر ماه ها
شهریور با فروردین : (بد ) یکی پاک سرشت انسان دوست دیگری جسور و جاه طلب
شهریور با اردیبهشت : ( خوب ) صفات مشترک خوب نظیر جوانمردی و نجابت
شهریور با خرداد : (متوسط ) یکی عاطفی و عاشق پیشهدیگری با نظم و برنامه مشخص
شهریور با تیر : ( بسیار خوب ) در امور مالی هماهنگ و با صفات مشترک فراوان
شهریور با مرداد : ( متوسط ) نسبتا لجباز و خودرای شاید با مشکل مواجه شوند
شهریور با شهریور : ( بسیار خوب ) هر دو صمیمی و صادق و با محبت می باشند
شهریور با مهر : ( خوب ) مشورت پذیر با منطق و در برطرف کردن مشکلات توانا
شهریور با آبان : ( متوسط ) جسور و بی پروا . سرشار از انرژی و بلند پرواز
شهریور با آذر : ( بد ) تنوع طلب خواهان استدلال در ایجاد نظم و انضباط دچار مشکل هستند
شهریور با دی : ( خوب ) یک ازدواج خوب همراه با زندگی سرشار از محبت
شهریور با بهمن : ( متوسط ) چنین پیوندی با سعی و کوشش می تواند خوب باشد
شهریور با اسفند :( خوب ) بسیار با صبر و حوصله هستند که باعث تفاهم در زندگی می شود
پیوند زناشویی مهر با سایر ماه ها
مهر با فروردین : (بسیار خوب ) خونگرم و مهربان معتقد به تساوی حقوق زن و مرد
مهر با اردیبهشت : ( خوب ) انسان هایی هستند که تمایل زیادی به حفظ آرامش و اعتدال دارند
مهر با خرداد : (بسیار خوب ) آدم هایی حسابگر خونگرم تفاهم مناسبی با هم دارند
مهر با تیر : ( بسیار خوب ) اهل رفت و آمد و معاشرت با دیگران و بسیار شکیبا
مهر با مرداد : ( خوب ) در پی برقراری آرامش و ملایمت همراه با منطق در زندگی هستند
مهر با شهریور : ( خوب ) پیوندی موفق چون منصف عادل و با سلیقه می باشند
مهر با مهر : ( خوب ) به دلیل اشتراکات زیادی که دارند می توانند موفق باشند
مهر با آبان : ( متوسط ) اگرچه خالی از دردسر نیستند اما می توانند موفق باشند
مهر با آذر : ( بسیار خوب ) دارای خصیصه هایی مثل محبت درستکاری و مسئولیت پذیری می باشند
مهر با دی : ( متوسط ) نسبتا خودرای بلندپرواز . ممکن است با مشکل روبرو شوند
مهر با بهمن : ( بد ) پر جنب و جوش بی قرار تنوع طلب و سرکش
مهر با اسفند : (بسیار خوب ) پیوندی موفق چون از نظر عاطفی با هم سازگار و هماهنگ هستند
پیوند زناشویی آبان با سایر ماه ها
آبان با فروردین : ( بد ) آزادی خواه سلطه گر خواهان تنهایی و درون گرا
آبان با اردیبهشت : ( خوب ) آرمانگرا بلند پرواز همراه با جاذبه و اقتدار و ناسازگاری
آبان با خرداد : (متوسط ) برای رسیدن به خوشبختی باید یکدیگر را تحمل کنند
آبان با تیر : (متوسط ) در مسائل مالی اختلاف نظر دارند ولی در سایر موارد هماهنگ می باشند
آبان با مرداد : ( متوسط ) یکی وفادار و قابل اعتماد و دیگری عاشق ستایش دیگران
آبان با شهریور : ( متوسط ) جسور بی پروا سرشار از انرژی و بلند پرواز
آبان با مهر : ( متوسط ) اگرچه خالی از دردسر نیستند اما میتوانند موفق باشند
آبان با آبان : ( بد ) مستعد به خشمگین شدن و از کوره در رفتن در نتیجه پیوندی همراه با مشکلات
آبان با آذر : ( متوسط ) یکی سختگیر در مسائل دیگری سرشت پویا و جدی دارد
آبان با دی : ( بد ) هر دو دارای خصلت سلطه طلبی و سختگیرانه می باشند
آبان با بهمن : ( بد ) یکی با احساس و عاطفه دیگری سلطه جو و خواهان کسب برتری
آبان با اسفند : (بد ) یکی آرمان گرا و عاشق پیشه و دیگری با اعتماد به نفس کافی
پیوند زناشویی آذر با سایر ماه ها
آذر با فروردین : (عالی ) کم ترین اختلاف و هیاهو از مشخصات بارزشان است
آذر با اردیبهشت : (متوسط ) جسور بی پروا نیازمند به آزادی و بدون تفاهم
آذر با خرداد: ( بسیار خوب ) سرشار از ذوق و شوق برای زندگی مشترک
آذر با تیر: ( بد ) یکی اجتماعی و اهل گردش و سفر دیگری متمایل به رکن خانواده
آذر با مرداد : (متوسط ) یکی پر شور و هیجان دیگری دنبال آزادی و استقلال
آذر با شهریور: (بد ) تنوع طلب خواهان استقلال در ایجاد نظم و انضباط دچار مشکل هستند
آذر با مهر : ( بسیار خوب ) دارای خصیصه هایی مثل محبت درستکاری و مسئولیت پذیر می باشد
آذر با آبان : ( متوسط ) یکی سختگیر در مسائل دیگری سرشت پویا و جدی دارد
آذر با آذر: ( بسیار خوب ) پیوندی بسیار مطلوب توام با سعادت و خوشبختی
آذر با دی : ( متوسط ) خصوصیاتی نسبتا متفاوت دارند باید خویشتن دار باشند
آذر با بهمن : ( بسیار خوب ) از موفق ترین پیوند های زناشویی خواهد بود چون مثبت گرا هستند
آذر با اسفند : ( متوسط ) یکی با صراحت لهجه و سخنان کنایه آمیز و دیگری بسیار عاطفی می باشد
پیوند زناشویی دی با سایر ماه ها
دی با فروردین : (بد ) تفاهم چندانی با هم ندارند. مرموز و محافظه کار می باشند
دی با اردیبهشت : ( بسیار خوب) با ثبات راز نگه دار پیوندی مستحکم و پابرجا
دی با خرداد : ( خوب ) خویشتندار سیاستمدار و از سازگاری مناسب برخوردارند
دی با تیر : (خوب ) از نظر مالی و اخلاقی و روابط هماهنگ هستند
دی با مرداد : (متوسط ) به دلیل داشتن حس مشترک برتری جویی شاید دچار اختلاف شوند
دی با شهریور : ( خوب ) یک ازدواج خوب همراه با زندگی سرشار از محبت
دی با مهر : ( متوسط ) نسبتا خودرای و بلند پرواز ممکن است با مشکل روبرو باشند
دی با آبان : ( بد ) هردو دارای خصلت سلطه طلبی و سختگیرانه می باشند
دی با آذر : ( متوسط ) خصوصیاتی نسبتا متفاوت دارند باید خویشتندار باشند
دی با دی : (متوسط ) خصوصیات مشترک باعث شادابی یا یکنواختی زندگی مشترک آنها می شود
دی با بهمن : ( متوسط ) یکی محتاط و محافظه کار دیگری سختگیر و جدی
دی با اسفند : ( متوسط ) یکی اهل حساب و کتاب دیگری احساساتی و عاشق پیشه
پیوند زناشویی بهمن با سایر ماه ها
بهمن با فروردین : ( بد ) سلطه گر آرمان گرا موقعیت درک یکدیگر را ندارند
بهمن با اردیبهشت : ( بد ) کنجکاو آزادی خواه و آرمان گرا و ایده متفاوت از یکدیگر
بهمن با خرداد : ( بسیار خوب ) با روحیه انسان دوستی و همیشه آماده کمک به همدیگر
بهمن با تیر : ( متوسط ) ازدواج می تواند شکل بگیرد اما به سعی و کوشش نیاز دارد
بهمن با مرداد : ( خوب ) هردو آرمان گرا و ایده آلیست پیوندی موفق خواهد بود
بهمن با شهریور : ( متوسط ) چنین پیوندی با سعی و کوشش می تواند خوب باشد
بهمن با مهر : ( بد ) پر جنب و جوش بیقرار تنوع طلب و سرکش
بهمن با آبان : ( بد ) یکی با احساس و عاطفه دیگری سلطه جو و خواهان کسب برتری
بهمن با آذر : ( بسیار خوب ) از موفق ترین پیوند های زناشویی خواهد بود چون مثبت گرا هستند
بهمن با دی : (متوسط ) یکی محتاط و محافظه کار دیگری سختگیر و جدی
بهمن با بهمن : ( خوب ) پیوندی بسیار موفق توانا در امور مختلف
بهمن با اسفند : (خوب) یکی روشنفکر و اهل منطق و دیگری با احساس و عاطفه و مکمل همدیگر
پیوند زناشویی اسفند با سایر ماه ها
اسفند با فروردین : ( متوسط ) با مشکل مواجه است ممکن است پیوند خوبی باشد
اسفند با اردیبهشت : ( خوب ) اشخاصی تو دار و بسیار محتاط و توانایی سازگاری را دارند
اسفند با خرداد : (بد ) خیال باف و رویاپرداز مرموز و عدم تفاهم با همدیگر
اسفند با تیر : ( بسیار خوب ) پیوندی بسیار خوب همراه عشق و علاقه و با تفاهم کامل
اسفند با مرداد : (خوب ) هماهنگی بسیار مناسب در برآوردن نیازهای عاطفی یکدیگر
اسفند با شهریور : ( خوب ) بسیار با صبر و حوصله هستند که باعث تفاهم در زندگی میشوند
اسفند با مهر : ( بسیار خوب ) پیوندی موفق چون از نظر عاطفی با هم سازگار و هماهنگ هستند
اسفند با آبان : ( بد ) یکی آرمان گرا و عاشق پیشه دیگری با اعتماد به نفس کافی
اسفند با آذر : ( متوسط) یکی با صراحت لهجه و سخنان کنایه آمیز و دیگری بسیار عاطفی میباشد
اسفند با دی : ( متوسط ) یکی اهل حساب و کتاب دیگری احساساتی و عاشق پیشه
اسفند با بهمن : ( خوب ) یکی روشن فکر و اهل منطق دیگری با احساس و عاطفه و مکمل همدیگر
اسفند با اسفند : ( بد ) به خاطر زودرنجی و حساس بودن ممکن است مشکلاتی پیش بیاید
قدرت خارق العاده تلقينمی گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد وباعجله دو مسأله راکه روی تخته سياه نوشته بود يادداشت کرد و بخيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. هيچيک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت . سرانجام يکی را حل کرد وبه کلاس آورد. استاد بکلی مبهوت شد ، زيرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غير قابل حل رياضی داده بود.
اگر اين دانشجو اين موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد، ولی چون به خود تلقين نکرده بود که مسأله غير قابل حل است ، بلکه برعکس فکر می کرد بايد حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله يافت.
برای آنکس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد
چند نمونه فراموش نشدني باعث تغيير نگرش پزشكان و روانشناسان شد.
يك زنداني كه قصد فرار داشت بطور مخفيانه خود را در يكي از اتاقكهاي قطار جا داده بود و بعد از حركت فهميده بود كه در يخچال قطار قرار دارد.
زنداني مطمئن بود كه در طي چندين ساعتي كه در يخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقيقاً اينطور هم شد.
اما بعد از رسيدن به مقصد مشاهده كردند كه زنداني يخ زده در حالي كه يخچال قطار خاموش بوده است و اين نشان ميدهد كه شخص زنداني به خود تلقين كرده كه منجمد خواهد شد و اين تلقين براي او حكم يك تصوير ذهني مطابق با افكار او داشته و همين باعث شده كه سلولهاي بدن وي واقعاً سرما را حس كرده و كم كم منجمد شود.
نمونه ديگر آزمايشي بود كه به پيشنهاد يكي از روانشناسان بر روي دو تن از مجرمين محكوم به اعدام انجام شد.
آزمايش به اين صورت بود كه مجرم اول را با چشماني بسته در حضور مجرم دوم با بريدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در اين هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونريزي شديد بود. سپس چشمان نفر دوم را نيز بستند و اين بار شاهرگ دست وي را فقط با تيغه اي خط كشيدند و در اين حين كيسه آب گرم نيز بالاي دست وي شروع به ريختن مي كرد اين در حالي بود كه دست او به هيچ وجه زخمي نشده بود. اما شاهدان يعني پزشكان و روانشناسان با كمال ناباوري ديدند كه مجرم دوم نيز پس از چند دقيقه جان خود را از دست داد چراكه او مطمئن بود كه شاهرگ دستش به مانند نفر اول بريده شده و خونريزي مي كند. ريخته شدن خون را نيز بر روي دست خود حس مي كرده است. در واقع تصوير ذهني او چنين بوده كه تا چند لحظه ديگر به مانند نفر اول هلاك مي شود و همين طور هم شد.
اين نشان مي دهد كه دستگاه عصبي شما با توجه به آنچه فكر مي كنيد يا خيال مي كنيد كه حقيقت دارد واكنش نشان مي دهد.
دستگاه عصبي شما تجربه خيالي را از تجربه واقعي تميز نمي دهد.
در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتي كه از ناحيه مغز در اختيار او قرار مي گيرد واكنش نشان مي دهد.
اين يكي از قوانين اوليه و اصولي ذهن است. در واقع اينطوري ساخته شده ايم. وقتي اين قانون را در افراد هيپنوتيزم شده مشاهده مي كنيم شك مي كنيم كه حتما نيرويي مرموز يا فوق طبيعي در كار است.
در واقع آنچه را كه مي بينيم فرايند طبيعي عمل مغز و دستگاه عصبي انسان است و نه چيز ديگر.
در پديده هيپنوتيزم اگر بيمار بدرستي گفته هاي شخص هيپنوتيزم كننده معتقد باشد كارهاي حيرت آور انجام مي دهد و بيمار رفتاري متفاوت از خود نشان ميدهد زيرا طرز فكر و باورش تغيير كرده است.
هيپنوتيزم يا خواب مصنوعي هميشه به نظر اسرار آميز بوده است زيرا هميشه فهم اينكه چگونه باور كردن مي تواند منجر به رفتار غير عادي انسان شود دشوار بوده است. با خواب مصنوعي چنان برخورد شده كه انگار نيرو يا قدرت ناشناخته اي در كار است. اما حقيقت اين است كه وقتي شخصي را متقاعد مي كنيد كه قدرت شنوايي اش را از دست داده رفتار ناشنوايان را پيدا ميكند. وقتي او را متقاعد مي كنيد كه نسبت به درد حساسيت ندارد، مي تواند بدون بيهوشي تحت عمل جراحي قرار گيرد و در اين ميان نيروي مرموزي هم در كار نيست.
ازتون میخوام که لحظه به لحظه مواظب گفته ها، فکرها و حرفای دلتون باشین. مواظب باشین که به خودتون چی میگین هیچ وقت نگین که چرا زندگی من اینجوری چون همش دست خودتون و این شمائین که زندگی خودتون رو به ویرونه و کلبه ای خرابه تبدیل میکنین یا به قصری باشکوه و شاهکاری بی نظیر
قدرت ضمیر ناخودآگاه
آمارهاى زير وضعيت کره زمين را نشان میدهند. آمارهايى که حتماً براى شما هم جالب هستند:
در آمد
6٪ مردم صاحب 59 ٪ از تمام ثروت جهان هستند و همگى آنها نيز آمريکايى هستند. شرايط زندگى
80 ٪ در شرايط بدى زندگى میکنند تحصيلات
70 ٪ بیسواد و کمسواد (تحصيل نکرده) 1 ٪ (تنها ١ ٪) با تحصيلات دانشگاهى
تغذيه
٥٠ ٪ دچار سوء تغذيه زاد و ولد
١ ٪ در حال مرگ ٢ ٪ در حال متولد شدن
کامپيوتر
١ ٪ داراى کامپيوتر وقتى از اين منظر به دنيا نگاه کنيد در میيابيد که ما واقعاً به همبستگى، درک متقابل، شکيبائى و آموزش، نياز جدّى داريم.
همچنين بد نيست به نکتههاى زير هم توجه کنيد:
اگر امروز صبح سالم از خواب برخاستيد، قدر سلامتى خود را بدانيد زيرا يک ميليون نفر تا يک هفته ديگر زنده نخواهند بود.
اگر تاکنون از آسيبهاى جنگ،
تنهايى در سلول زندان، عذاب شکنجه، يا گرسنگى در امان بودهايد،
وضعيت شما از وضعيت ٥٠٠ ميليون نفر در دنيا بهتر است.
اگر میتوانيد بدون ترس از زندانى شدن يا مرگ، وارد محل عبادات خود مانند مسجد يا کليسا شويد، وضع شما از ٣ ميليون نفر در دنيا بهتر است.
اگر در يخچال شما خوراکى و غذا وجود دارد،
اگر کفش و لباس داريد،
اگر تختخواب و سرپناهى داريد،
در اين صورت شما از ٧٥٪ مردم جهان ثروتمندتر هستيد.
اگر در بانکى حساب داريد، و اگر در جيبتان پول داريد،
شما به ٨٪ مردم دنيا که چنين شرايطى دارند تعلّق داريد.
اگر شما اين نوشته را میخوانيد، از سه خوشبختى بهرهمند هستيد:
1- بالاخره يک کسى بوده كه براي شما Email بفرستد.
2- شما به ٢٠٠ ميليون نفرى که قادر به خواندن نيستند تعلّق نداريد.
3- و ... شما جزو ١٪ از مردم دنيا هستيد که کامپيوتر دارند.
حال كه اينها را مي دانيد:
· طورى کار کنيد که انگار نيازى به پول نداريد،
· طورى عشق بورزيد که انگار هرگز آرزده خاطر نشدهايد،
· طورى برقصيد که انگار هيچکس شما را نمیبيند،
· طورى آواز بخوانيد که انگار هيچکس صداى شما را نمیشنود،
· و بالاخره طورى زندگى کنيد که انگار زمين، بهشت است
(اين جريان 1% آب ته ليوان)
انديشيه مثبت انديشي
|
« گوریل انگوری » تولید کننده مشروبات الکلی بوده است .
« پسر شجاع » عامل انتحاری بوده است .
« پلنگ صورتی » تئوریسین انقلاب رنگی بوده است .
« لوک خوش شانس » مروج عقاید خرافی در خصوص شانس و طالع و قمارباز حرفه ای بوده است .
« گربه سگ » حاصل روابط نامشروع بوده است .
« بچه های کوه آلپ » گروهک تروریستی بوده اند .
« علاء الدین » سلطنت طلب بوده است .
« پت و مت » عامل اصلی فرار مغزها بوده اند .
« رابین هود » متخصص سرقت خودروهای گرانقیمت بوده است .
« پینوکیو » دروغگو و عامل نشر اکاذیب بوده است .
« بابالنگ دراز » بعنوان نردبام در خدمت سارقان منازل بوده است .
« چوبین » عامل قطع بی رویه درختان جنگل های شمال کشور بوده است .
« بارباپاپا » استاد تغییر چهره و کلاهبرداری از این طریق بوده است .
« بنر سنجاب » محتکر آجیل و عامل گرانی آن در شب عید بوده است .
« سیندرلا » سرکرده باند اغفال پسران پولدار بوده است .
« تام بند انگشتی » بعنوان یک وسیله جاسوسی در خدمت سازمان های موساد و سیا بوده است .
« مهاجران » باند ورود مهاجران غیر قانونی به کشور بوده اند .
« دکتر بزی » زیر میزی بگیر بوده است .
« دون دون » عامل شیوع بیماری های ایدز و هپاتیت در کشور بوده است .
« پرنس جان » استعمارگر و استثمارگر بوده است .
« ملوان زبل » توزیع کننده مواد دوپینگی و نیروزا بوده است .
« کاپیتان هوک » به جرم استفاده از دستگاه گنج یاب بدون مجوز قانونی تحت تعقیب بوده است .
« جیمبو » عامل اصلی سوانح هوایی کشور بوده است .
« جودی آبوت » سرکرده جنبش های دانشجویی و تجمعات بدون مجوز دانشجویان بوده است .
« کاسپر » در کار احضار ارواح بوده است .
« حنا » عامل آبیاری مزارع با فاضلاب بوده است .
« پدر پسر شجاع » قاچاقچی مواد مخدر بخصوص توتون پیپ بوده است .
« کنه » تهدیدی علیه بهداشت عمومی بوده است .
« میتی کمان » مامور مخصوص سازمان سیا جهت جمع آوری اطلاعات محرمانه از نقاط مختلف کشور در پوشش سفرهای استانی بوده است .
« دخترک کبریت فروش » مواد فروش بوده است .
« هایدی » موجب مهاجرت بی رویه روستایان به شهرها بوده است .
« سوباسا اوزارا » دلال بازیکن و دوپینگی بوده است .
« سفید برفی و هفت کوتوله » باند اغفال و سرقت اموال مردان هوسران بوده اند .
« شرک » اغتشاش طلب بوده است .
« علی کوچولو » در جیب شلوارش چند بسته مواد محترقه بوده و کلا بچه تخسی بوده است .
« شنل قرمزی » لیدر تماشاگرنماها و عامل برد تیم محبوبش در دربی پایتخت بوده است .
« دکتر ارنست » جاعل مدارک تحصیلی دوره دکتری بوده است .
« سفید دندان » بازیگر تبلیغات تلویزیونی خمیردندان های غیراستاندارد بوده است .
« میکی موس » مرتکب جرائم رایانه ای بوده است .
« آنت » بی عاطفه و بی احساس بوده است .
« خانم فریزر » توزیع کننده گوشت منجمد الاغ در رستوران های کشور بوده است .
« پسرخاله » مافیای نان و نفت بوده است .
« کوزت » تبعه بیگانه غیر قانونی بکارگرفته شده جهت مشاغل سخت بوده است .
« یوگی و دوستان » هواپیما ربا بوده اند .
« باب موران » آدم کش حرفه ای تحت تعلیم سازمان های بیگانه بوده است .
« تابالوگا » به دنبال شعله ور کردن آتش فتنه در کشور بوده است .
« ابوت و کاستلو » ارازل و اوباش بوده اند .
« بانی خرگوشه » به جرم سرقت از مزارع تحت تعقیب بوده است .
« میگ میگ » راننده بی احتیاط و خاطی بوده است .
« گربه های اشرافی » به دنبال ترویج فرهنگ اشرافی گری در جامعه بوده اند .
« معاون کلانتر » جاعل عنوان مامور پلیس بوده است .
« دن کیشوت » اسکول بوده است .
« مادربزرگه » به تشخیص وزارت بهداشت و سازمان حفاظت محیط زیست مجرم بوده است .
« کیمبا شیر سفید » نژادپرست بوده است .
« تام و جری » اخلال گران در نظم و امنیت عمومی بوده اند .
« رئیس کلا » رئیس اداره ای که درآن اختلاس ، ارتشاء و کلاهبرداری میلیاردی می شده بوده است .
« تارزان » جزو گروه القاعده بوده است .
« دارکوب زبله » عامل ایجاد آلودگی صوتی در جامعه بوده است .
« گلوم » با بیان مکرر جمله " من می دونستم " مدعی داشتن علم غیب بوده است .
« کاکرو یوگا » ناقض منشور اخلاقی فدراسیون فوتبال بوده است .
« شلمان » توزیع کننده غیرمجاز قرص های خواب آور و مواد بیهوشی بوده است .
« ای کیو سان » مغز متفکر باندهای سرقت بوده است .
« بیگلی بیگلی » به جرم حمل بار بیشتر از حد مجاز با خودروی شخصی تحت تعقیب بوده است .
« مگ مگ و دوستان » مزاحم نوامیس مردم بوده اند .
« مورچه خوار » خوشه 3 ای و خواستار نابودی طبقه کارگر یعنی خوشه یکی ها بوده است .
« سیلوستر » در تلاش برای تصرف عدوانی مال غیر بوده است .
« نمو » از کانون خانواده فراری بوده است .
« هانسل و گرتل » ترویج کننده فرهنگ اسراف نان در جامعه بوده اند .
« ماسک » توزیع کننده ماسک بین اغتشاشگران جهت جلوگیری از شناسایی شدن آن ها بوده است .
« شیر شاه » خائن ، وطن فروش و بازیچه دست بیگانگان بوده است .
« داداش کاییکو » زورگیر بوده است .
« گنجشگک اشی مشی » به جرم کفتر بازی لب بام منازل شهروندان تحت تعقیب بوده است .
« جعفری » توزیع کننده سبزی های آلوده به بیماری وبا در بازار بوده است .
« اسکوروچ » مفسد اقتصادی بوده است .
« استرلینگ » در زمینه صید بدون مجوز حیوانات حفاظت شده فعال بوده است .
« زهره و زهرا » توزیع کننده عکسهای براد پیت ، کریستین رونالدو و محمدرضا گلزار در مدارس دخترانه بوده اند .
« گامبالو » از مخالفان رژیم (!) ( غذایی ) بوده است .
« بارون آلواین » سوء استفاده کننده از مقام و موقعیت خود در حکومت بوده است .
« میو میو » عوضی بوده است .
« زورو » بخاطر حک کردن بدون مجوز تبلیغات خود در سطح شهر تحت پیگرد قانونی بوده است .
« دارا و سارا » مافیای لوازم التحریر در کشور بوده اند .
« شاهزاده با اسب سفید » سرکرده باند اغفال دختران بوده است .
« الفی » مثل پدرش کچل بوده است .
« نیلز » به جرم آزار حیوانات از سوی انجمن حمایت از حیوانات تحت تعقیب بوده است .
« تسوکه » قمه کش حرفه ای بوده است .
« کارآگاه موشه » پلیس کثیفی بوده است .
« میکروبی » رئیس کارخانه تولید مواد شوینده و بهداشتی غیر استاندارد بوده است .
« سرندی پیتی » سارق اطفال بوده است .
« جادوگر شهر از » اجیرشده تعدادی از سرمربیان تیم های فوتبال جهت تغییر نتایج لیگ بوده است .
« سنجد » گزارشگر شبکه های بیگانه بوده است .
« هادی و هدی » فرزندان نا خلف و غیر صالح بوده اند .
« ژان وال ژان » محکوم به تقلب در انتخابات شهرداریها بوده است .
« وروجک » خلافکار نامحسوس بوده است .
« پروفسور بالتازار » رئیس لابراتوار ساخت قرص های روانگردان و مواد مخدر شیمیایی بوده است .
« سائو سائو » جنایتکار جنگی بوده است .
« پت پستچی » ارسال کننده ایمیل های حاوی ویروس بوده است .
« درون و برون » جاسوس دوجانبه بوده اند .
« آنشرلی » وارد کننده رنگ مو و لوازم آرایشی غیراستاندارد بوده است .
« گیگیلی » معتاد بوده است .
« سوپر من » توزیع کننده فیلم های غیرمجاز ( 18+ ) بوده است .
« مدرسه موش ها » بدلایل بهداشتی و امنیتی از سوی شهرداری محکوم به تخریب بوده است .
« برونکا » عامل پشت پرده ترورهای سازماندهی شده بوده است .
« پرین و مادرش » باند تهیه و توزیع عکس های غیراخلاقی بوده اند .
« خپل » نزول خوار بوده است .
« پسر مبتکر » در زمینه تبدیل کارت تلفن به کارت سوخت و کارت عابر بانک فعال بوده است .
« برادران دالتون » محارب و مفسد فی الارض بوده اند .
« چوپان دروغگو » مسئول بیان علت سوانح هوایی و ریلی کشور در رسانه ها بوده است .
« شیلا » از خواننده های زن آن ور آبی بوده است .
« جوجه اردک زشت » متخصص قلابی جراحی های زیبایی بوده است .
« فرشته مهربون » حوری فراری از بهشت بوده است .
« شنگول و منگول » بزغاله های ترنس ژن ( تراریخته ) موسسه رویان و بی پدر و مادر بوده اند .
« بزبز قندی » مافیای قند و شکر بوده است .
« گالیور » بخاطر داشتن نقشه گنج از دست سازمان میراث فرهنگی فراری بوده است .
« زبل خان » شکارچی غیر مجاز بوده است .
« جولز و جولی » شیطان پرست و دارای نیروهای شیطانی بوده اند .
« دنیس » ناقض حقوق همسایگان بوده است .
« شوالیه های عدالت » خواستار سهم بیشتری از سود سهام عدالت بوده اند .
« لوسی می » خیلی لوس بوده است .
« کارآگاه گجت » سوء قصد کننده به جان افسر مافوق خود بوده است .
« آلیس » به جرم ورود غیرقانونی به سرزمین های ممنوعه تحت تعقیب بوده است .
« هرکولس » شرخر بوده است .
« هاچ زنبور عسل » تولید کننده عسل های قلابی بوده است .
« بیل فانوس دریایی » بخاطر روشن گذاشتن چراغ از شب تا صبح ، اسرافکار بوده است .
« الیور توئیست » متکدی بوده است .
« زیبای خفته » مروج فرهنگ تنبلی و تن پروری در جامعه بوده است .
« گربه نره » عامل توهین به جامعه مردان بوده است .
« تلسی تاکسیدو » بخاطر سوارکردن دونفر در صندلی جلوی تاکسی متخلف بوده است .
« رابرت استرانگ » سارق به عنف بوده است .
« چاق و لاغر » مانکن های تبلیغاتی موسسات غیر مجاز افزایش و کاهش وزن بوده اند .
« هاکلبری فین » اجاره دهنده قایق پدالو به مردم بدون جلیقه نجات بوده است .
« شیپورچی » سخنگوی احزاب مخالف بوده است .
« تن تن » عامل رواج مدل های موی غربی در کشور بوده است .
« کوتلاس » حمل کننده اسلحه غیر مجاز بوده است .
« کار و اندیشه » مبلغ اندیشه کمونیستی در جامعه بوده اند .
« نیش نیش » الگو و مشوق اصلی مادر زن و مادر شوهرهای کشور بوده است .
« لوسین » بدلیل نقص عضو مجنی علیه بطور خطای محض محکوم به پرداخت دیه بوده است .
« بامزی » محتکر عسل و عامل گرانی آن در بازار بوده است .
« لولک و بولک » تخریب کننده اموال عمومی بوده اند .
« خاله قورباغه » خیلی وراج بوده است .
« مسافر کوچولو » از طریق پنهان شدن در داشبورد خودروها ، مسافر قاچاق بوده است .
« مادر هاچ زنبور عسل » کلاهبردار میلیاردی فراری بوده است .
« سارا کورو » به تذکرات گشت ارشاد بی توجه بوده است .
« لاک پشت های نینجا » عامل نزاع های دسته جمعی بوده اند .
« خانوم کوچولو » با تغییر شناسنامه و جراحی زیبایی کوچک بنظر می آمده وگرنه پیرزن بوده است .
« تویتی » خواننده زیر زمینی غیرمجاز بوده است .
« جک » عامل گرانی قیمت حبوبات ، طلا و آلات موسیقی در بازار بوده است .
« لیوبی » جنگ طلب بوده است .
« خاله قزی » عامل جذب مردان و تشویق آنها به ازدواج مجدد بدون اجازه همسر سابق بوده است .
« گربه چکمه پوش » از مظاهر فساد بوده است .
« میشل استروگف » بر هم زننده امنیت کشور بوده است .
« ماسکی » توهین کننده به مامور دولت حین انجام وظیفه بوده است .
« پیتر پن » به جرم پرواز بدون مجوز و دید زدن منازل شهروندان تحت تعقیب بوده است .
« مخمل » بنیانگذار انقلاب های مخملی بوده است .
« بز زنگوله پا » قاتل بوده است .
« گوش مروارید » سرکرده باند سرقت از جواهرفروشی ها بوده است .
« بلفی و لی لی بیت » دوستان خیابانی بوده اند .
« برتا ماشین همه کاره » محصول جدید گروه صنعتی ایران خودرو بوده است .
« رابینسون کروزو » مدعی مالکیت جزایر سه گانه بوده است .
« باربی » دماغ عملی ، لب ژلی ، گونه بوتاکسی ، دندان ارتدونسی ، چشم لیزیکی ، ابرو تاتویی ، مو های لایتی و شکم لیپوساکشنی بوده است .
« روباه مکار » سرشاخه یک شرکت هرمی بوده است .
« پری دریایی » عامل کشته شدن تعداد زیادی غواص چشم چران بوده است .
« فردی مورچه سیاه » طرفدار و رایت کننده بدون مجوز سی دی های رضا صادقی بوده است .
« حسنی » عامل انتشار بیماری آنفلوانزای نوع A در کشور بوده است .
« آقای سکسکه » رهبر جنبش برانداز بوده است .
« خاله ریزه » از طریق ارتباط با مرتاض 400 ساله هندی قادر به تغییر اندازه خود بوده است .
« نوک طلا و نوک سیاه » مافیای طلای سیاه (نفت) بوده اند .
« سندباد » سرکرده دزدان دریایی سومالی بوده است .
« مول موش کور » از سوی شهرداری منطقه محکوم به حفاری غیر مجاز بوده است .
« ارباب داک » زمینخوار بوده است .
« سوزی » متخصص سوزاندن دل ، دماغ و جاهای دیگر پسران بوده است .
« پینگو پنگوئن » فحاش بوده است .
« زنان کوچک » در کار جعل شناسنامه و کاهش سن قانونی بانوان بوده اند .
« ابر قد قد » عامل فریب افکار عمومی بوده است .
« فیلاس فاگ » مجرم بین المللی و تحت تعقیب از سوی پلیس اینترپل بوده است .
« کلاه قرمزی » کلاهبردار بوده است .
« بچه های مدرسه والت » خواستار ترویج ازدواج موقت بین دانش آموزان بوده اند .
« توشیشان » زیاده خواه و جاه طلب بوده است .
« خرس مهربون » اسمش مترادف با سیاست چماغ و هویج کشورهای غربی بوده است .
« پدر ژپتو » فاقد صلاحیت لازم برای تربیت فرزندش بوده است .
« کنا » بدلیل ظاهر شدن در ملا عام با پوشش نامناسب مجرم بوده است .
« هبه انگور » محکوم به معاونت در قتل عمد بوده است .
« باب اسفنجی » تئوریسین براندازی نرم بوده است .
« دامبو فیل پرنده » الهام بخش مخترع هواپیمای توپولوف بوده است .
« سپاستین » به دلیل ایجاد رعب و وحشت در جامعه از طریق سگ خود مجرم بوده است .
« علی بابا » شاه دزد بوده است .
« بچه های کوه تاراک » اشرار مسلح بوده اند .
« نیک و نیکو » سارق و کلاهبردار حرفه ای در پوشش موسسات خیریه نیکوکاری بوده اند .
« چشم زرد » مبتلا به یک نوع بیماری نادر بوده است .
« سه کله پوک » ... و ... و ... بوده اند .
« زی زی گولو » مروج فرهنگ غلط و ضد اخلاقی زی زی ( زن ذلیلی ) در جامعه بوده است .
« نل » دختر فراری بوده است .
« واتو واتو » هنوز معلوم نیست چی بوده است .
« بل » ، « بوشوک » ، « گوفی » ، « هاپوکومار » ، « دروپی » ، « پا کوتاه » ، « سگ آقای پتیبل » ، « برین » ،« زمبه » ، « 101 سگ خالدار » و « گرومیت » هم سگ های ولگرد مشکوک به ابتلا به هاری بوده اند .
لازم به ذکر است که پرونده « اوگی » ، « مورچه زی » ، « سایو جان » ، « پو » ، « سایمون » ، « رامکال » ، « گربه گارفیلد » ، « السون و ولسون » ، « پوم پوم » ، « اسپیرو و فانتازیو » ، « ووک » ، « پاریکال » ، « دیو و دلبر » ، « بامبی » ، « شین سه » ، « تام سایر » ، « میشکا و موشکا » ، « فلیکس » ، « والاس » ، « آناستازیا » ، « میشا » ، « مامفی » ، « پوکانتس » ، « دونالد » ، « بلیک و مولتیمر » ، « پوکیمون » و « یونیکو اسب شاخدار » نیز در حال بررسی است و نتیجه تحقیقات در زمینه جرایم ارتکابی این متهمان هم به زودی منتشر خواهد شد .
|
نمونه هایی از تجاوز در مکان هایی که ارباب رجوع دارند
*اگر کار شما امروز انجام میشود و من آن را به فردا حواله میکنم متجاوز هستم.
*اگر برای نشان دادن اهمیت امضایم به کار شما ایراد بیهوده بگیرم متجاوز هستم.
*اگر اطلاعات محتوای پرونده ات را که گاها برای بدست آوردن آنها سالها زحمت کشیده ای و هزینه کرده ای
خیلی راحت در اختیار دوستان (سببی و نسبی و پولی) خود قرار دهم متجاوز هستم .
*اگرفقط به خاطر اینکه درمراجعه به من احترام مورد توقعم راانجام نداده ای و شمارا اذیت کنم متجاوزهستم
*اگر به خاطر اینکه صرفا از قیافه ات خوشم نمی آید و باب طبعم نیستی, جواب سر بالا دهم , متجاوز هستم.
*اگر به خاطرراهنمایی نامناسب و یا اشتباه من دچار خسارات زیادی شده ای , متجاوز هستم.
زیاد بیایی و بروی تا روی مه رخ من را ملاحظه کنی
**چون امروز دوست اینترنتی من بعد از مدتها آنلاین شده و من دارم بااو چت میکنم و پشت
مانیتوری که نشسته ای من دارم حرفهای عاشقانه ام را مبادله میکنم , ولذا فرصت صحبت
با شما را ندارم وبهانه می آورم که امروز رییس نیست که امضا کند , برو فردا بی
و دهها نمونه کوچک و بزرگ دیگر که در صورت انجام هر یک از آنها: من متجاز خواهم بود
********************************************************
بسیار اهمیت قائل میشوند پس یاد آوری چند نکته که معمولا در کشورهای
در جامعه هیچ چیزی بالاتر و با اهمیت تر از رعایت حقوق مردم نیست.
ممکن است خداوند از تمام کناه هایمان درگذرد ولی حقوق مردم :نه! و باید حق دیگران را ادا نمود.
دروغ جزو بزرگترین گناه ها میباشد , از همه نوع آن از قبیل مصلحتی و
غیر مصلحتی(در بسیاری از مواردی که در بالا اشاره شدمبنای کار از یک دورغ شروع شد.ا
غیبت و پشت سر دیگران حرف زدن در همه کشورهای دنیا اعم از بلاد کفر و غیر کفر
بسیار پست و خفیف شمرده میشود....از قضا در مذهب رسمی کشورمان
نیز بزرگترین مجازات در قبر و برزخ و قیامت برایش عنوان شده.
هر کسی که کوچکترین حقی از دیگران بر گردنش باقی مانده به هیچ وجه تا جلب رضایت طرف
(اعم از مسلمان و غیر مسلمان) نمیتواند از پل صراط عبور کند.
رعایت حق مردم بیار ظریف است حتی اگر فردی یک ثانیه هم بدون دلیل معطل من شود
من به همان اندازه مدیون آن فرد خواهم بود
دروغ برایمان بسیار عادی شده حتی اگر به اشاره سر به دروغ جواب بلی یا خیر بدهیم.
*************************************
در تیتر ایننوشتار از عبارتی استفاده شده است که ناخود آگاه توجه ها را از لحاظ مختلف به خود جلب میکند.
یکی ممکنست به دلیل محتوای سیاسی اخیر این کلمه به ان توجه کند,یکی از جهت کنجکاوی
,یکی از جهت اخبار روز,دیگری از نظر اینکه یک مطلب مهیج بخواند و برای دیگران تعریف کند
,و چندین جهت زشت و یبای دیگر...
ولی کمتر کسی از این دیدگاه به این کلمه توجه کرده که درحقیقت معنای حقیقی این عبارت یعنی
ظلم و ستم به دیگران .و یا ضایع کردن حقوق دیگران و تمام موارد بالا از نمونه های این ظلم و ستم است.
در پایان هم برای دوستان عزیزی که علاقه ای به دانستن نظر دین رسمی کشورمان
در مورد دورغ ,غیبت, تهمت,حقوق دیگران دارند لینک قرار میدهم.
غیبت2
غیبت
دروغ
کردی | شمسی | میلادی | هخامنشی | الموت | رومی | قمری |
خاکه لیوه | فروردین | ژانویه | چمن آرا | حمل | آزار | محرم |
گولان | اردیبهشت | فوریه | گل آور | ثور | نیسان | صفر |
جوزردان | خرداد |
مارس |
جان پرور | جوزا | ایتار | ربیع الاول |
پوش په ر | تیر | آوریل | گرما خیز | سرطان | خریزان | ربیع الثانی |
گه لاویژ | مرداد | مه | آتش بیشه | اسد | تموز | جمادی الاول |
خه رمانان | شهریور | ژوئن | جهان بخش | سنبله | آسامه | جمادی الثانی |
ره زه به ر | مهر | ژوئیه | دژخوی | میزان | ایلول | رجب |
خه زه لوه ر | آبان | اوت | باران ریز | کژدم | تشرین اول | شعبان |
سه رماوه ز | آذر | سپتامبر | اندوه خیز | قوس | تشرین آخر | رمضان |
به فران بار | دی | اکتبر | سرماده | جدی | کانون اول | شوال |
ره به ندان | بهمن | نوامبر | برف آزر | دلو | کانون آخر | ذیقعده |
رهه شه مه | اسفند | دسامبر | مشکین فام | حوت | شباط | ذیحجه |
دوستان عزیز در تکثیر این هدیه ارزشمند کوشا باشید
برای ورود به دیوان هر یک از این مفاخر جهانی لطف فرمایید و
بر روی لوگو و لینک آن کلیک فرمایید.
پروین اعتصامی
مسعود سعد
خواجوی کرمانی
صائب تبریزی
هاتف اصفهانی
ابوسعید ابوالخیر
شیخ بهایی
سیف فرغانی
عبید زاکانی
اسعد گرگانی
فیض کاشانی
|
ایرانی | فرنگی |
فروردین | |
فریدون جنیدی ( شاهنامه پژوه و نویسنده)
علی دایی (بازیکن فوتبال)
محمد علی فردین (بازیگر)
مجید مجیدی (کارگردان)
محمدعلی کشاورز (بازیگر)
خسرو شکیبایی (بازیگر)
ژاله علو (بازیگر)
مریلا زارعی ( بازیگر)
بیتا فرحی (بازیگر)
پوران درخشنده (کارگردان)
علیرضا افتخاری (خواننده)
رخشان بنیاعتماد (کارگردان)
محمد رضا گلزار (بازیگر)
خشایار اعتمادی (خواننده)
|
ژوزف پولیتزر (روزنامه نگار آمریکایی)
هنری جیمز (نویسنده آمریکایی)
ونسان ونگوک (نقاش هلندی)
نیکیتا خروشچوف (نخست وزیر سابق روسیه)
تنسی ویلیامز (نویسنده آمریکایی)
چارلی چاپلین (هنرپیشه انگلیسی)
مارلون براندو (هنرپیشه آمریکایی)
بیسمارک (صدراعظم آلمان)
|
اردیبهشت | |
عمر خیام (ریاضیدان و اخترشناس)
دکتر محمّد معین (ادیب)
سیمین دانشور (شاعر)
قیصر امینپور (شاعر)
غلامحسین بنان (خواننده)
رهی معیری (شاعر)
فریماه فرجامی (بازیگر)
پرویز مشکاتیان (نوازنده)
آرش لباف (خواننده)
رضا عطاران (بازیگر)
بهنوش بختیاری (بازیگر)
آندره آغاسی (تنیسور)
همایون شجریان (خواننده)
آتوسا پور کاشیان (استاد بزرگ شطرنج)
سعید شهروز (خواننده)
پویا امینی (بازیگر)
جواد کاظمیان (فوتبالیست)
فریدون زندی (فوتبالیست)
|
اونوره دوبالزاک (نویسنده فرانسوی)
ویلیام شکسپیر (نمایشنامه نویس انگلیسی)
برتراند راسل (فیلسوف و نویسنده انگلیسی)
ولادمیر ناباکف (نویسنده روس)
یوهان برامس (آهنگساز آلمانی)
سالوادور دالی (نقاش اسپانیایی)
هری ترومن (رئیس جمهور آمریکا)
روبسپیر (انقلابی فرانسوی)
کاترین کبیر (ملکه روسیه)
الیور کرامول (رهبرانقلابی انگلیس)
نانسی عجرم (خواننده لبنانی)
ملکه الیزابت دوم (ملکه انگلیس)
هیتلر (دیکتاتور آلمانی)
زیگموند فروید (روانشناس اتریشی)
هنری فوندا (هنرپیشه آمریکایی)
گری کوپر (هنرپیشه آمریکایی)
ارسون ولز (کارگردان آمریکایی)
|
خرداد | |
عزت الله انتظامی (بازیگر)
محسن مخملباف (کارگردان)
محمدرضا شریفینیا (بازیگر)
امین حیایی (بازیگر)
رضا کیانیان (بازیگر)
جواد رضویان (بازیگر)
هادی ساعی (قهرمان تکواندو المپیک)
امامعلی حبیبی (قهرمان کشتی)
فرهاد مجیدی (فوتبالیست)
سعید نفیسی (نویسنده و شاعر)
عباس یمینی شریف (شاعر و ادیب)
جلیل شهناز (نوازنده)
محمد محیط طباطبایی (اندیشمند و روزنامه نگار)
احمدرضا عابدزاده (بازیگر و مربی فوتبال)
وحید طالب لو (فوتبالیست)
مژده شمسایی (بازیگر)
پرستو گلستانی (بازیگر)
کمند امیرسلیمانی (بازیگر)
مهناز افشار (بازیگر)
مژده شمسایی (بازیگر)
شهره لرستانی (بازیگر)
|
والت ویتمن (شاعر آمریکایی)
تامس هاردی (نویسنده انگلیسی)
فرنسواز ساگان (نویسنده فرانسویی)
یان فلمینگ (نویسنده انگلیسی)
پول گوگن (نقاش فرانسوی)
مریلین مونرو (هنرپیشه آمریکایی)
جان.اف کندی (رئیس جمهور آمریکا)
|
تیر | |
سیمین بهبهانی (شاعر)
صمد بهرنگی (نویسنده)
صادق چوبک (نویسنده)
داود رشیدی (بازیگر)
عباس کیارستمی (کارگردان)
سهراب شهید ثالث (کارگردان)
روحانگیز سامینژاد (اولین هنر پیشه ی زن)
فاطمه گودرزی (بازیگر)
شادی پریدر (نخستین استاد بزرگ شطرنج بانوان ایران)
محمود فکری (فوتبالیست)
وضعباس مرادی (دروازه بان بزرگ)
مصطفی رحماندوست (شاعر)
نسرین مقانلو (بازیگر)
سحر ولد بیگی (بازیگر)
هدیه تهرانی (بازیگر)
رضا شفیعی جم (بازیگر)
گلشیفته فراهانی (بازیگر)
وحید هاشمیان (فوتبالیست)
نیوشا ضیغمی (بازیگر)
الناز شاکردوست (بازیگر)
|
ارنست همینگوی (نویسنده آمریکایی)
آن لیندبرگ (نویسنده آمریکایی)
ژان کوکتو (نویسنده فرانسوی)
هلن کلر (نویسنده آمریکایی)
مارک شاگال (نقاش روس)
رامبراند (نقاش هنلدی)
مارسل پروست (نویسنده فرانسوی)
ولادیمیر پوتین (رییس جمهور سابق روسیه)
اینگمار برگمن (نویسنده و کارگردان سوئدی)
لویی آرمسترانگ (نوازنده جاز آمریکایی)
راکفلر (سرمایه دار آمریکایی)ژولیوس سزار (سردار روم)
جان گلن (فضانورد آمریکایی)
جینالو لوبریجیدا (هنرپیشه ایتالیایی)
هنری هشتم (پادشاه فرانسه)
محمد داود خان (اولین رییس جمهور افغانستان)
بی نظیر بوتو (نخست وزیر پیشین پاکستان)
|
مرداد | |
محمود دولت آبادی (نویسنده)
علی حاتمی (کارگردان)
انوشیروان روحانی (آهنگساز)
عارف عارفکیا (خواننده)
شقایق فراهانی (بازیگر)
حسن جوهرچی (بازیگر)
داریوش فرضیاییعمو پورنگ(بازیگر)
منیرو روانیپور (نویسنده)
امین تارخ (بازیگر)
پوپک گلدره (بازیگر)
رضا صادقی (خواننده)
مهدی مهدوی کیا (فوتبالیست)
داریوش ارجمند (بازیگر)
امین زندگانی (بازیگر)
|
آلدوس هاکسلی (نویسنده آمریکایی)
جورج والتر اسکات (نویسنده اسکاتلندی)
جان گالز ورثی (نویسنده آمریکایی)
جورج برنارد شاو (نویسنده انگلیسی)
دوروتی پارکر (نویسنده انگلیسی)
کارل گوستاو یونگ (روانشناس سوئیسی)
آلفرد هیچکاک (کارگردان انگلیسی)
موسیلینی (دیکتاتور ایتالیایی)
فیدل کاسترو (رهبر انقلابی کوبا)
ناپلئون بناپارت (پادشاه فرانسه)
لوسیل بال (کمدین آمریکایی
|
شهریور | |
مرتضی آوینی (نویسنده و کارگردان مستند)
تهمینه میلانی (کارگردان)
فریدون مشیری (شاعر)
غلامرضا تختی (ورزشکار)
قادر میزبانی (قهرمان دوچرخه سواری)
علیرضا دبیر (قهرمان کشتی)
مهدی شجاعی (نویسنده)
هوشنگ مرادی کرمانی (نویسنده)
کیومرث صابری فومنی (طنز نویس)
اکبرعبدی (بازیگر)
پارسا پیروز فر (بازیگر)
امین زندگانی (بازیگر)
نیکی کریمی (بازیگر)
حسام نواب صفوی (بازیگر)
مجید صالحی (بازیگر)
امیر تاجیک (بازیگر)
جواد نکونام (فوتبالیست)
حسین پناهی (بازیگر و شاعر)
شهلا ریاحی (بازیگر)
بنیامین بهادری (خواننده)
|
تئودور رایزر (نویسنده آمریکایی)
گوته (شاعر آلمانی)
دی.اچ لارنس (داستان نویس انگلیسی)
قوام نکرومه (سیاستمدار غنایی)
ملکه الیزابت اول (ملکه انگلستان)
جوزف کندی (سیاستمدار آمریکایی)
لیندون جانسون (رئیس جمهور آمریکا)
ویلیام هوارد تافت (رئیس جمهور آمریکا)
لئونارد برنشتاین (آهنگساز آمریکایی)
اینگرید برگمن (هنرپیشه سوئدی)
سوفیا لورن (هنرپیشه ایتالیایی)
الیاکازان (کارگردان آمریکایی)ه
نری فورد (مدیرکارخانه ماشین سازی)
پیتر سلرز (هنرپیشه انگلیسی)
دمیتری مدودف (رییس جمهور روسیه)
احمدشاه مسعود (فرمانده مبارزین افغانستان)
|
مهر
|
|
منوچهر آتشی (شاعر)
محمدرضا شَفیعی کَدکَنی (شاعر)
سهراب سپهری (شاعر)
محمد رضا شجریان (خواننده)
علی پروین (بازیکن و مربی فوتبال)
سامویل خاچیکیان (کارگردان)
ابراهیم گلستان (نویسنده و کارگردان)
علی مصفا (بازیگر)
مهتاب کرامتی (بازیگر)
پوری بنایی (بازیگر)
الهام حمیدی (بازیگر)
باران کوثری (بازیگر)
عادل فردوسی پور ( مجری تلویزیون)
گلی ترقی (نویسنده)
|
تامس ولف (نویسنده آمریکایی)
اسکار وایلد (نمایشنامه نویس ایرلندی)
گراهام گرین (نویسنده انگلیسی)
ویلیام فاکتر (نویسنده آمریکایی)
یوجین اونیل (نمایشنامه نویس آمریکایی)
تی.سی الیوت (نویسنده انگلیسی)
آیزنهاور (رئیس جمهور آمریکا)
جورج.سی اسکات (هنرپیشه آمریکایی)
بریژیت باردو (هنرپیشه آمریکایی)
سر والتر رالی (شاعر انگلیسی)
جی.بی راین (روانشناس آمریکایی)
مهاتما گاندی (رهبر ملی هند)
لویی فیلیپ (پادشاه فرانسه)
فرانتس لیست (آهنگساز مجار)
مارچلو ماسترویانی (هنرپیشه ایتالیایی)
چارلتون هستون (هنرپیشه آمریکایی)
فردریش نیچه (فیلسوف و نویسنده آلمانی)
محمد ظاهرشاه (آخرین پادشاه افغانستان)
بیل کلینتون (رییس جمهور پیشین آمریکا)
کریس دیبرگ (خواننده ایرلندی)
جیمی کارتر (رییس جمهور پیشین آمریکا)
|
آبان | |
نیما یوشیج (شاعر ایرانی)
علی تجویدی (موسیقیدان ایرانی)
آیدین آغداشلو (نقاش ایرانی)
فاطمه معتمد آریا (بازیگر)
آتنه فقیه نصیری (بازیگر)
مریم حیدر زاده (شاعر)
ویشکا آسایش (بازیگر)
علی کریمی (فوتبالیست)
شیلا خداداد (بازیگر)
احسان خواجهامیری (خواننده)
امید تاجیک (بزرگترین تاجر ایران)
|
فرانسوا میتران(رییس جمهورپیشین فرانسه )
ماری کوری (دانشمند فرانسوی)
سالک (میکروبیولوژیست آمریکایی)
پابلو پیکاسو (نقاش اسپانیایی)
ایندیرا گاندی (رهبرملی هند)
جواهر لعل نهرو (رهبرملی هند)
ماری آنتوانت (ملکه فرانسه)
مارتین لوتر (کشیش آلمانی بنیانگذار مذهب پروتستان)
رابرت کندی (سناتور آمریکایی)
چیانگ کای چک (رهبرچین)
تئودور روزولت (رئیس جمهور آمریکا)
شارل دوگل (ژنرال فرانسوی)
ریچارد برتون (هنرپیشه انگلیسی)
علامه اقبال لاهوری (اندیشمند و شاعر هندی)
|
آذر | |
داریوش مهرجویی (کارگردان)
علی شریعتی (اندیشمند و متفکر)
جمشید مشایخی (بازیگر)
مهتاب نصیر پور (بازیگر)
داریوش فرهنگ (کارگردان و بازیگر)
محمدتقی بهار (شاعر و سیاستمدار)
جلال آلاحمد (نویسنده)
لاله اسکندری (بازیگر)
بهاره رهنما (بازیگر)
امید زندگانی (بازیگر)
ناصر حِجازی ( بازیکن و مربی فوتبال)
علی صادقی (بازیگر)
|
مارک تواین (نویسنده آمریکایی)
بتهوون (آهنگساز آلمانی)
جان آزبرن (نویسنده انگلیسی)
وینستون چرچیل (نخست وزیر انگلیس)
فرانک سیناترا (هنرپیشه آمریکایی)
پاپ ژان پل سیزدهم (رهبر کاتولیک های جهان)
جان میلتون (شاعر انگلیسی)
.ir
|
دی | |
فردوسی (بزرگترین حماسه سرای تاریخ)
شادروان مرحوم تختي - كشتي گير
ایرج جنتی عطایی (شاعر)
فروغ فرخزاد (شاعر)
حسین الهی قمشهای (سخنور و نویسنده)
کتایون ریاحی (بازیگر)
ترانه علیدوستی (بازیگر)
فریبا کوثری (بازیگر)
ناصر عبداللهی (خواننده)
ماهایا پطروسیان (بازیگر)
حدیث فولادوند (بازیگر)
افسانه بایگان (بازیگر)
مریم زندی (عکاس)
رامبد جوان (بازیگر)
محمد رضا فروتن (بازیگر)
فرهاد مهراد (خواننده)
رضا رویگری (خواننده)
بهرام بیضایی (کارگردان)
رزیتا غفاری (بازیگر)
|
ژاندارک (زن انقلابی فرانسوی)
رودیارد کیپلینگ (نویسنده انگلیسی)
لویی پاستور (شیمیدان فرانسوی)
ادگار آلن پور (نویسنده آمریکایی)
کارل سند برگ (شاعر آمریکایی)
آلبرت شوایتزر (پزشک و فیلسوف فرانسوی)
یوهان کپلر (ستاره شناس آلمانی)
بنجامین فرانکلین (نویسنده و سیاستمدار آمریکایی)
مائوتسه تونگ (رهبر انقلابی چین)
هنری ظمیلر (نویسنده آمریکایی)
ایزاک نیوتن (دانشمند انگلیسی)
ریچارد نیکسون (رئیس جمهور سابق آمریکا)
مارتین لوترکینگ (رهبرسیاهان آمریکا)
اواگاردنر (هنرپیشه آمریکایی)
همفری بوگارت (هنرپیشه آمریکایی)
جبران خلیل جبران (اندیشمند و شاعر لبنانی)
حامد کَرزی (رییس جمهور افغانستان)
|
بهمن
|
|
خسرو گلسرخی ( شاعر و مبارز)
صادق هدایت (نویسنده)
سیروس قایقران (فوتبالیست)
محمود فرشچیان (مینیاتوریست)
علی نصیریان (بازیگر )
علیرضا خمسه (بازیگر )
علیرضا عصار (خواننده)
تورج نگهبان (ترانه سرای)
افشین قطبی (مربی فوتبال)
احسان حدادی (پرتابگر دیسک)
شهاب حسینی (بازیگر)
سمیرا مخملباف (کارگردان)
رویا نونهالی (بازیگر)
شَهرنوش پارسیپور (نویسنده)
بزرگ علوی ( نویسنده)
|
ادیسون (مخترع آمریکایی)
گالیله (دانشمند ایتالیایی)
فرانسیس بیکن (فیلسوف انگلیسی)
چارلز داروین (طبیعیدان انگلیسی)
لنگستن هیوز (نویسنده آمریکایی)
سامرست موآم (نویسنده انگلیسی)
چارلز دیکنز (نویسنده انگلیسی)
پرلمان (نویسنده آمریکایی)
پل نیومن (هنرپیشه آمریکایی)
کیم نواک (هنرپیشه آمریکایی)
کلارک گیبل (هنرپیشه آمریکایی)
جیمز دین (هنرپیشه آمریکایی)
فرانکلین روزولت (رئیس جمهور سابق آمریکا)
آبراهام لینکلن و رونالد ریگان(روسای جمهور سابق آمریکا)
ملک عبدالله دوم (پادشاه اردن)
دمیتری مندلیف (شیمیدان روس)
|
اسفند
|
|
ایرج نوذری (بازیگر)
پروین اعتصامی (شاعر)
هوشنگ ابتهاج (شاعر)
مرجانه گلچین (بازیگر)
لیلا فروهر (خواننده)
عمران صلاحی (نویسنده)
|
میکل آنژ (نقاش ایتالیایی)
ریمسکی کرساکف (آهنگساز روسی)
فردریک شوپن (آهنگساز فرانسوی)
اوگوست رنوار (نقاش فرانسوی)
جان اشتاین بک (نویسنده آمریکایی)
ادوارد آلبی (نمایشنامه نویس آمریکایی)
الیزابت تیلور (هنرپیشه آمریکایی)
جورج واشنگتن (رئیس جمهور سابق آمریکا)
ویکتور هوگو (نویسنده فرانسوی)
میخائیل گورباچف (آخرین رییس جمهور شوروی)
|
|
|
دل خوش از آنيم که حج ميرويم
غافل از آنيم که کج ميرويم
کعبه به ديدار خدا ميرويم
او که همينجاست کجا ميرويم
حج بخدا جز به دل پاک نيست
شستن غم از دل غمناک نيست
دين که به تسبيح و سر و ريش نيست
هرکه علي گفت که درويش نيست
شب همه شب گريه و امن يجيب
قريب سي ميليارد دلار بوده است.
نظر باينکه هواپيمائي جمهوري
طبق گزارش مقامات ديپلماتيک ايران
علماي عربستان در همان سال
طبق يک گزارش ديپلماتيک ديگر
با يک حساب سرانگشتي بوسيله
محتاج اعراب نبود....
اما افسوس که با پول حجاج ايراني
http://www.persiancards.com/
|
|
شگفتی های چشم چشم انسان را از دو نظر، هم از نظر ساختمان و اعضای ریز آن و هم از نظر روان شناسی می توان بررسی کرد. از دیدگاه روان شناسی، حالت های مختلف چشم، بیماری و تندرستی فرد را بازمی گوید. چشم هم درون را می بیند و هم بیرون را، یعنی وقتی با چشم به چیزی نگاه می کنیم، از ظاهرش آگاه می شویم، ولی اگر به چشم کسی نگاه کنیم، از درونش با خبر می شویم. چشم، دوستی و دشمنی را نشان می دهد و بیننده را از نیت شوم یا قصد خیر صاحب آن آگاه می سازد. چشم هم گوینده است و هم شنونده. چشم از رضایت و خشم و نیز از قوت و ضعف خبر می دهد و از آسودگی و دلهره پرده برمی دارد. از امید و ناامیدی می گوید، درستی و نادرستی را روشن می سازد، از راستگویی و دروغگویی و از سیری و گرسنگی فرد حکایت می کند. قاضی تیزبین، از چشم متهم نکته های فروانی به دست می آورد و بازپرس، پاسخ بسیاری از پرسش های خود را از چشم متهمان می گیرد و پلیس با کلید چشم، رازهای نهفته در دل مظنون به جرم را می گشاید. پزشک با دقت به وضعیت چشم، به نوع بیماری انسان پی می برد. چشم، سخن می گوید و سخن می شنود. گرچه وظیفه اصلی چشم ها این نیست و بشر به وسیله زبان و سخن می تواند آن کارها را انجام دهد، ولی چشم با پذیرفتن این همه مسئولیت، بزرگ ترین خدمت ها را به بشر می کند. پدیدآورنده بشر، از روی لطف و مهر به او، چنین ویژگی هایی را در چشم نهاده است تا آدمی در گشایش و آسایش باشد! و اما آیا تاکنون به ساختمان چشم خود دقت کرده اید؟ سازندگان دوربین های فیلمبرداری برای نشان دادن دقیق رنگ ها، رنج ها برده اند و کوشش ها کرده اند، ولی هنوز آن گونه که چشم رنگ ها را می بیند، نتوانسته اند تصویرها را با رنگ های واقعی خود ثبت کنند. در حالی که چشم انسان همواره در نگاه به اشیای هستی، همه رنگ ها را با کیفیتی بی نظیر دریافت می کند. هرچند چشم های افراد بشر از لحاظ برخی ویژگی های ظاهری متفاوتند، برای مثال چشم زاغ با چشم میشی فرق دارد و کبود چشم از سیاه چشم جداست، او همه را چنان ساخته است که از نظر دید رنگ ها، هیچ گونه تفاوتی با هم ندارند و همه چشم ها و همه رنگ ها را به یک نوع می بینند!دوربین های عکاسی در عکس برداری از فاصله های دور و نزدیک تنظیم خاصی دارند تا وضوح موضوع ها رعایت شود، ولی چشم در سریع ترین حرکت می تواند دور و نزدیک را واضح ببیند! چشم نه تنها در نور سفید می بیند، بلکه در نور زرد، سرخ، بنفش و همه رنگ ها قدرت دید دارد، ولی دوربین های عکاسی از عکس برداری در همه نورهای رنگین ناتوانند و این به دلیل ناتوانی سازنده آنهاست. عدسی دوربین عکاسی با قدرت محدود خود، نشانه سازنده ای داناست، پس عدسی چشم با داشتن قدرتی نامحدود، از پدیدآورنده ای بسیار دانا و توانا سخن می گوید. دوربین عکاسی همه چیز را معکوس می بیند، بالا را پایین و ایستاده را واژگون می بیند، ولی چشم ما هر چیزی را همان گونه که هست می بیند. آیا به این فکر کرده ایم آبی که در چشمان ماست، چگونه مایعی است که در درجه های گوناگون دما، وضع خود را حفظ می کند؛ در حرارت بالا تبخیر نمی شود و در حرارت پایین یخ نمی بندد. چه قدرت عظیمی توانسته است برخلاف قانون طبیعت و مایعات، چنین آبگونی را ایجاد کند که در حرارت های گوناگون وضع خود را حفظ کند |
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد .
یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .
یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .
یادمان باشد که :در حرکت همیشه افق های تازه هست .
یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم .
یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند .
یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند ، یادمان باشد که که دلی نو بخرم .
یادمان باشد که : فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی .
یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند .
یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم .
یادمان باشد که : آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند .
یادمان باشد که : لزومی ندارد همانقدر که تو برای من عزیزی ، من هم برایت عزیز باشم .
یادمان باشد که : محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد .
یادمان باشد که : برای دیدن باید نگاه کرد ، نه نگاه !
یادمان باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید .
یادمان باشد که : دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند .
یادمان باشد که : تا وقتی اوضاع بدتر نشده ! یعنی همه چیز رو به راه است .
یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .
یادمان باشد که : آرامش جایی فراتر از ما نیست .
یادمان باشد که : من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم .
یادمان باشد که : برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود !
یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست!
یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم .
یادمان باشد که : سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند ، هرکسی سهم خودش را می آفریند .
یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست .
یادمان باشد که : پیش ترها چیز هایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند .
یادمان باشد که : آنچه امروز برایم مهم است ، فردا نخواهد بود .
یادمان باشد که : نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم .
یادمان باشد که : من « از این به بعد » هستم ، نه « تا به حال » .
یادمان باشد که : هرگر به تمامی نا امید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی .
یادمان باشد که : غیر قابل تحمل وجود ندارد .
یادمان باشد که : گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد .
یادمان باشد که : خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود .
یادمان باشد که : با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک .
یادمان باشد که : بجز خاطره ای هیچ نمی ماند .
یادمان باشد که : وظیفه ی من اینست: «حمل باری که خودم هستم» تا آخر راه .
یادمان باشد که : منتظر ِ تنها یک جرقه است ، انبار مهمات .
یادمان باشد که : کار رهگذر عبور است ، گاهی بر می گردد ، گاهی نه .
یادمان باشد که : در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است .
یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است .
یادمان باشد که : امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست .
یادمان باشد که : به جستجوى راه باشم ، نه همراه .
یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .
یادمان باشد که . . . یادمان باشد . . .
ولی هر چه باشد همین بازیهای قدیمی در ذهن پدرها و پدربزرگ های عزیز ما تجسم خاطراتی شیرین است و دیدن تصاویر زیر حتی برای من و شما که سهمی در چگونگی اینگونه بازی ها نداشتیم هم خالی از لطف نیست.